معنی elementare - جستجوی لغت در جدول جو
elementare
مقدّماتی، ابتدایی
ادامه...
مُقَدَّماتی، اِبتِدایی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
elementar
به طور ابتدایی، ابتدایی، مقدّماتی
ادامه...
بِه طُورِ اِبتِدایی، اِبتِدایی، مُقَدَّماتی
دیکشنری آلمانی به فارسی
elementar
مقدّماتی، ابتدایی
ادامه...
مُقَدَّماتی، اِبتِدایی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
elementarny
ابتدایی، پیش پا افتاده بودن، مقدّماتی
ادامه...
اِبتِدایی، پیشِ پا اُفتادِه بودَن، مُقَدَّماتی
دیکشنری لهستانی به فارسی
elementarnie
به طور ابتدایی، به صورت بدوی
ادامه...
بِه طُورِ اِبتِدایی، بِه صورَتِ بَدوی
دیکشنری لهستانی به فارسی
Elementary
مقدّماتی، ابتدایی
ادامه...
مُقَدَّماتی، اِبتِدایی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
elementair
به طور ابتدایی، ابتدایی، مقدّماتی
ادامه...
بِه طُورِ اِبتِدایی، اِبتِدایی، مُقَدَّماتی
دیکشنری هلندی به فارسی
elemental
مقدّماتی، ابتدایی
ادامه...
مُقَدَّماتی، اِبتِدایی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
cementare
سیمان زدن، سیمان
ادامه...
سیمان زَدَن، سیمان
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
lamentare
اندوهگین بودن، شکایت کردن، زاری کردن، گریه کردن
ادامه...
اَندوهگین بودَن، شِکایَت کَردَن، زاری کَردَن، گِریِه کَردَن
دیکشنری ایتالیایی به فارسی