معنی elementar
elementar
مقدّماتی، ابتدایی
دیکشنری پرتغالی به فارسی
واژههای مرتبط با elementar
elementar
elementar
بِه طُورِ اِبتِدایی، اِبتِدایی، مُقَدَّماتی
دیکشنری آلمانی به فارسی
elemental
elemental
مُقَدَّماتی، اِبتِدایی
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
elementare
elementare
مُقَدَّماتی، اِبتِدایی
دیکشنری ایتالیایی به فارسی
elementair
elementair
بِه طُورِ اِبتِدایی، اِبتِدایی، مُقَدَّماتی
دیکشنری هلندی به فارسی
alimentar
alimentar
تَغذِیَه کَردَن، خُوراک
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
alimentar
alimentar
تَغذِیَه کَردَن، بَرایِ تَغذیِه
دیکشنری پرتغالی به فارسی
elementarny
elementarny
اِبتِدایی، پیشِ پا اُفتادِه بودَن، مُقَدَّماتی
دیکشنری لهستانی به فارسی
Elementary
Elementary
مُقَدَّماتی، اِبتِدایی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
cementar
cementar
سیمان زَدَن، سیمان
دیکشنری اسپانیایی به فارسی