معنی dalili - جستجوی لغت در جدول جو
dalili
نشانه، علائم، علائمی
ادامه...
نِشانِه، عَلائِم، عَلائِمی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
dalali
دلّال
ادامه...
دَلّال
دیکشنری سواحیلی به فارسی
daleki
دور
ادامه...
دور
دیکشنری لهستانی به فارسی
delilik
دیوانگی، جنون
ادامه...
دیوانِگی، جُنون
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
delici
نفوذکننده، سوراخ کردن، نافذ
ادامه...
نُفوذکُنَندِه، سوراخ کَردَن، نافِذ
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
valilik
استانداری، فرمانداری
ادامه...
اُستانداری، فَرمانداری
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
kamili
مطلق، کامل، تمام، پر، جدایی ناپذیر
ادامه...
مُطلَق، کامِل، تَمام، پُر، جُدایی ناپَذیر
دیکشنری سواحیلی به فارسی
halisi
اصلی، واقعی، اصیل، حرفی، مبتنی بر واقعیّت، واقع گرایانه، ملوس، مجازی
ادامه...
اَصلی، واقِعی، اَصیل، حَرفی، مُبتَنی بَر واقِعیَّت، وَاقِع گَرایانِه، مَلوس، مَجازی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
halali
مشروع، قانونی، معتبر
ادامه...
مَشروع، قانونی، مُعتَبَر
دیکشنری سواحیلی به فارسی
wakili
وکیل دادگستری، یک وکیل، مشاور حقوقی
ادامه...
وَکیل دادگُستَری، یِک وَکیل، مُشاوِر حُقوقی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
batili
نامعتبر
ادامه...
نامُعتَبَر
دیکشنری سواحیلی به فارسی
delil
مدرک، شواهد
ادامه...
مَدرَک، شَواهِد
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
akili
هوش، ذهن، روانی، سلامتی عقل، سلامت عقل، زیرکی
ادامه...
هوش، ذِهن، رَوانی، سَلامَتی عَقل، سَلامَت عَقل، زیرَکی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
asili
منشأ، طبیعت، بومی، بومی بودن، ذاتی، غریزی، طبیعی، طبیعی بودن، اصلی، اصالت، به طور اصلی، آغاز، اوّلی
ادامه...
مَنشأ، طَبیعَت، بومی، بومی بودَن، ذاتی، غَریزی، طَبیعی، طَبیعی بودَن، اَصلی، اِصالَت، بِه طُورِ اَصلی، آغاز، اَوَّلی
دیکشنری سواحیلی به فارسی
kwa dalili
به طور علامتی، برای علائم
ادامه...
بِه طُورِ عَلامَتی، بَرایِ عَلائِم
دیکشنری سواحیلی به فارسی
bila dalili
به طور بدون علامت، بدون علائم
ادامه...
بِه طُورِ بِدونِ عَلامَت، بِدونِ عَلائِم
دیکشنری سواحیلی به فارسی