معنی biel - جستجوی لغت در جدول جو
biel
سفیدی، سکّه ضرب کن
ادامه...
سِفیدی، سِکِّه ضَرب کُن
دیکشنری لهستانی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
bielenie
پاکسازی کردن، پاکیزگی
ادامه...
پاکسازی کَردَن، پاکیزِگی
دیکشنری لهستانی به فارسی
mobiel
متحرّک، موبایل
ادامه...
مُتِحَرِّک، مُوبَایِل
دیکشنری هلندی به فارسی
onstabiel
بی ثبات، ناپایدار
ادامه...
بی ثُبات، ناپایدار
دیکشنری هلندی به فارسی
instabiel
بی ثبات، ناپایدار
ادامه...
بی ثُبات، ناپایدار
دیکشنری هلندی به فارسی
immobiel
بی حرکت
ادامه...
بی حَرَکَت
دیکشنری هلندی به فارسی
wybielać
سفید کردن، سفید، سفید کننده
ادامه...
سِفید کَردَن، سِفید، سِفید کُنَندِه
دیکشنری لهستانی به فارسی
wybielony
سفید شده، خاکستری شدن
ادامه...
سِفید شُدِه، خاکِستَری شُدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
viel
بسیار
ادامه...
بِسیار
دیکشنری آلمانی به فارسی
fiel
وفادار
ادامه...
وَفادار
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
Ziel
مقصد، هدف
ادامه...
مَقصَد، هَدَف
دیکشنری آلمانی به فارسی
biec
دوندن، دونده، دویدن
ادامه...
دَوَندَن، دَوَندِه، دَویدَن
دیکشنری لهستانی به فارسی
ziel
روح
ادامه...
روح
دیکشنری هلندی به فارسی
fiel
وفادار
ادامه...
وَفادار
دیکشنری پرتغالی به فارسی
bien
خوب
ادامه...
خوب
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
ciel
آسمان
ادامه...
آسِمان
دیکشنری فرانسوی به فارسی
bien
خوب
ادامه...
خوب
دیکشنری فرانسوی به فارسی
stabiel
ثابت، پایدار
ادامه...
ثابِت، پایدار
دیکشنری هلندی به فارسی