معنی immobiel
- immobiel
- بی حرکت
واژههای مرتبط با immobiel
immobile
- immobile
- غِیرِقابِلِ حَرَکَت، بی حَرَکَت
immobile
- immobile
- غِیرِقابِلِ حَرَکَت، بی حَرَکَت
immortel
- immortel
- جاویدان، جاودانِه
immoreel
- immoreel
- بی اَخلاقانِه، غِیرِ اَخلاقی، بِه طُورِ غِیرِاَخلاقی
Immobile
- Immobile
- بی حَرَکَت
mobiel
- mobiel
- مُتِحَرِّک، مُوبَایِل