معنی Pair - جستجوی لغت در جدول جو
Pair
جفت کردن
ادامه...
جُفت کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
cair
مایع
ادامه...
مایِع
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
fair
منصفانه
ادامه...
مُنصِفانِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
cair
افتادن، سقوط کردن، زمین خوردن، به زمین افتادن
ادامه...
اُفتادَن، سُقوط کَردَن، زَمین خُوردَن، بِه زَمین اُفتادَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
sair
خارج شدن، بیرون رفتن، عمل کردن
ادامه...
خارِج شُدَن، بیرون رَفتَن، عَمَل کَردَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
şair
شاعر
ادامه...
شاعِر
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
Fair
منصفانه
ادامه...
مُنصِفانِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی