معنی sair
sair
خارج شدن، بیرون رفتن، عمل کردن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
واژههای مرتبط با sair
cair
cair
مایِع
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
salir
salir
آلودِگی کَردَن، کَثیف، آلودِه کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
sain
sain
عاقِل، سالِم
دیکشنری فرانسوی به فارسی
fair
fair
مُنصِفانِه
دیکشنری آلمانی به فارسی
salir
salir
خارِج شُدَن، بِرو بیرون، عَمَل کَردَن
دیکشنری اسپانیایی به فارسی
cair
cair
اُفتادَن، سُقوط کَردَن، زَمین خُوردَن، بِه زَمین اُفتادَن
دیکشنری پرتغالی به فارسی
satir
satir
طَنزآمیز، طَنز
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
şair
şair
شاعِر
دیکشنری ترکی استانبولی به فارسی
Fair
Fair
مُنصِفانِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی