معنی Inflict - جستجوی لغت در جدول جو
Inflict
تحمیل کردن، ایجاد کردن
ادامه...
تَحمیل کَردَن، ایجاد کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Conflict
تضاد داشتن، درگیری
ادامه...
تَضَاد داشتَن، دَرگیری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Afflict
رنجاندن، مبتلا شدن
ادامه...
رَنجاندَن، مُبتَلا شُدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
conflict
اختلاف، درگیری
ادامه...
اِختِلاف، دَرگیری
دیکشنری هلندی به فارسی
Indict
اتّهام کردن، کیفرخواست
ادامه...
اِتِّهام کَردَن، کِیفَرخواست
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Infect
آلوده کردن
ادامه...
آلودِه کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Infliction
تحمیل، ایجاد
ادامه...
تَحمیل، ایجاد
دیکشنری انگلیسی به فارسی