معنی Infect
Infect
آلوده کردن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژههای مرتبط با Infect
Inject
Inject
تَزرِیق کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Infest
Infest
آلودِه کَردَن، آلودِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
infecté
infecté
مُبتَلا بِه، مُبتَلا شُدِه
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Defect
Defect
نَقص پِیدا کَردَن، نَقص
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Indict
Indict
اِتِّهام کَردَن، کِیفَرخواست
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Indent
Indent
فُرورَفتِگی ایجاد کَردَن، تورَفتِگی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Indebt
Indebt
بِدِهکار کَردَن، بِدِهی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Infected
Infected
مُبتَلا بِه، مُبتَلا شُدِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Invest
Invest
سَرمایِه گُذاری کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی