جدول جو
جدول جو

معنی Hasten - جستجوی لغت در جدول جو

Hasten
شتاب کردن، عجله کن
دیکشنری انگلیسی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ترک خوردن، ترکیدن
دیکشنری هلندی به فارسی
آزار دادن، قلدری
دیکشنری هلندی به فارسی
شرقی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
استاد شدن، استاد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گوش دادن، گوش کن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
آشیانه کردن، لانه
دیکشنری آلمانی به فارسی
متناسب بودن، مناسب، مساوی بودن، مناسب بودن
دیکشنری آلمانی به فارسی
آزمایش کردن، تست کردن، آزمون دادن
دیکشنری هلندی به فارسی
شلوغی کردن، عجله، شتاب کردن، عجله کردن، تلاش کردن
دیکشنری هلندی به فارسی
بر تست کردن، نان تست
دیکشنری هلندی به فارسی
سخت کردن، سخت شدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
رخ دادن، اتّفاق بیفتد
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پف کردن، ضربه زدن
دیکشنری آلمانی به فارسی
بر تست کردن، کباب، برشته کردن
دیکشنری آلمانی به فارسی
زنگ زدن، کباب
دیکشنری آلمانی به فارسی
متناسب بودن، مناسب بودن
دیکشنری هلندی به فارسی
آزمایش کردن، تست کنید
دیکشنری آلمانی به فارسی
بستن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ژست ها، حرکات
دیکشنری آلمانی به فارسی
دست زدن به، دکمه ها
دیکشنری آلمانی به فارسی
دست زدن به، دست زدن
دیکشنری هلندی به فارسی
نفرت داشتن، نفرت
دیکشنری آلمانی به فارسی
نگه داشتن، نگه دارید
دیکشنری آلمانی به فارسی
چسبیدن، پایبند
دیکشنری آلمانی به فارسی
سرفه کردن، سرفه
دیکشنری آلمانی به فارسی
تا کردن، تا زدن
دیکشنری آلمانی به فارسی
شستشو دادن، برای شستن، شستن
دیکشنری هلندی به فارسی
هدر رفته، هدر رفت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تنبیه کردن، تنبیه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اجازه دادن، اجازه دهید
دیکشنری آلمانی به فارسی
هزینه
دیکشنری آلمانی به فارسی
هزینه داشتن، هزینه
دیکشنری آلمانی به فارسی
بیمار
دیکشنری اندونزیایی به فارسی
انتظار کردن، صبر کن، صبر کردن، منتظر بودن
دیکشنری آلمانی به فارسی