معنی Harden
Harden
سخت کردن، سخت شدن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژههای مرتبط با Harden
harken
harken
جَمع آوَری کَردَن، چَنگَک زَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
gardien
gardien
نِگَهبان
دیکشنری فرانسوی به فارسی
garder
garder
نِگَه داشتَن، نِگَه دارید، نِگَهبانی کَردَن
دیکشنری فرانسوی به فارسی
ardent
ardent
آتَشی، پُرشور، سَخت، سوزان، مُتِوَقِّد
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Burden
Burden
بار سَنگین کَردَن، بار
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Sadden
Sadden
غَمگین کَردَن، غَمگین
دیکشنری انگلیسی به فارسی
landen
landen
بِه طُورِ عُمومی سَفَر کَردَن، زَمین، فُرود آمَدَن
دیکشنری آلمانی به فارسی
pardon
pardon
بَخشِش، عَفو
دیکشنری فرانسوی به فارسی
Darken
Darken
تاریک کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی