معنی Fumblingly - جستجوی لغت در جدول جو
Fumblingly
دستپاچه، به طرز عجیبی
ادامه...
دَستپاچِه، بِه طَرزِ عَجیبی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Ramblingly
به طور بی ربط، به طرز سرسام آوری
ادامه...
بِه طُورِ بی رَبط، بِه طَرزِ سَرسام آوَری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Stumblingly
به طور سکندری، به طور تصادفی
ادامه...
بِه طُورِ سِکَندَری، بِه طُورِ تَصادُفی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Grumblingly
با ناله و شکایت، با غرّ و لند
ادامه...
با نالِه و شِکایَت، با غُرّ و لُند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Numbingly
به شکلی بی حسّ کننده، بی حسّ کننده
ادامه...
بِه شِکلی بی حِسّ کُنَندِه، بی حِسّ کُنَندِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Fumingly
به طور دستپاچه، به صورت دود
ادامه...
بِه طُورِ دَستپاچِه، بِه صورَتِ دود
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Fumbling
دست و پا چلفتی، لجبازی
ادامه...
دَست و پا چُلُفتی، لَجبازی
دیکشنری انگلیسی به فارسی