معنی Fumingly
Fumingly
به طور دستپاچه، به صورت دود
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژههای مرتبط با Fumingly
Fumblingly
Fumblingly
دَستپاچِه، بِه طَرزِ عَجیبی
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Flamingly
Flamingly
بِه طُورِ شُعلِه وَر، شُعلِه وَر
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Musingly
Musingly
با تَفَکُّر، اَز رویِ خُوش فِکری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Numbingly
Numbingly
بِه شِکلی بی حِسّ کُنَندِه، بی حِسّ کُنَندِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Fuming
Fuming
خَشمگین، دود
دیکشنری انگلیسی به فارسی