معنی Deepen - جستجوی لغت در جدول جو
Deepen
عمیق تر کردن، عمیق کردن
ادامه...
عَمیق تَر کَردَن، عَمیق کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Reopen
بازگشایی کردن، دوباره باز کردن
ادامه...
بازگُشایی کَردَن، دُوبارِه باز کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Deeply
به شدّت، عمیقاً
ادامه...
بِه شِدَّت، عَمیقاً
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Dampen
مرطوب کردن، خنثیٰ کردن
ادامه...
مَرطوب کَردَن، خُنثیٰ کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
werpen
پرتاب کردن، پرتاب، نیزه انداختن
ادامه...
پَرتاب کَردَن، پَرتاب، نِیزِه اَنداختَن
دیکشنری هلندی به فارسی
helpen
کمک کردن، برای کمک کردن
ادامه...
کُمَک کَردَن، بَرایِ کُمَک کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
piepen
بوق زدن، جیر جیر، کریچ کردن
ادامه...
بوق زَدَن، جیر جیر، کُریچ کَردَن
دیکشنری هلندی به فارسی
piepen
بوق زدن، بوق
ادامه...
بوق زَدَن، بوق
دیکشنری آلمانی به فارسی
Depend
وابسته بودن، وابسته
ادامه...
وابَستِه بودَن، وابَستِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
slepen
کشیدن، به یدک کش
ادامه...
کِشیدَن، بِه یَدَک کِش
دیکشنری هلندی به فارسی
roepen
صدا زدن، فریاد بزن
ادامه...
صِدا زَدَن، فَریاد بِزَن
دیکشنری هلندی به فارسی
Deepening
عمیق تر شدن، عمیق شدن
ادامه...
عَمیق تَر شُدَن، عَمیق شُدَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Deep
عمیق
ادامه...
عَمیق
دیکشنری انگلیسی به فارسی