معنی Arrest - جستجوی لغت در جدول جو
Arrest
بازداشت کردن، دستگیری
ادامه...
بازداشت کَردَن، دَستگیری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Arrestor
بازدارنده، دستگیر کننده
ادامه...
بازدارَندِه، دَستگیر کُنَندِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Attest
گواهی دادن، تصدیق کردن
ادامه...
گُواهی دادَن، تَصدِیق کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Artist
هنرمند
ادامه...
هُنَرمَند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Ardent
سخت، سرسخت
ادامه...
سَخت، سَرسَخت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Crest
قلّه داشتن، تاج
ادامه...
قُلِّه داشتَن، تاج
دیکشنری انگلیسی به فارسی
roest
زنگ زدگی
ادامه...
زَنگ زَدِگی
دیکشنری هلندی به فارسی
Arrestingly
به طور جذب کننده، دستگیری
ادامه...
بِه طُورِ جَذب کُنَندِه، دَستگیری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Arresting
جذّاب، دستگیر کردن
ادامه...
جَذّاب، دَستگیر کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی