معنی Arrest
Arrest
بازداشت کردن، دستگیری
دیکشنری انگلیسی به فارسی
واژههای مرتبط با Arrest
Attest
Attest
گُواهی دادَن، تَصدِیق کَردَن
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Artist
Artist
هُنَرمَند
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Arrestor
Arrestor
بازدارَندِه، دَستگیر کُنَندِه
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Ardent
Ardent
سَخت، سَرسَخت
دیکشنری انگلیسی به فارسی
Crest
Crest
قُلِّه داشتَن، تاج
دیکشنری انگلیسی به فارسی
roest
roest
زَنگ زَدِگی
دیکشنری هلندی به فارسی