جدول جو
جدول جو

معنی ঢালানো - جستجوی لغت در جدول جو

ঢালানো
ریختن، بازیگران
دیکشنری بنگالی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مساوی بودن، مطابقت دادن
دیکشنری بنگالی به فارسی
لرزش، تاب خوردن، سنگین کردن، تکان دادن، تلو تلو خوردن
دیکشنری بنگالی به فارسی
متوقّف کردن، برای توقّف، ایستادن، جلوگیری کردن
دیکشنری بنگالی به فارسی
عرق ریختن، عرق کردن، عرق ریزان
دیکشنری بنگالی به فارسی
آویزان بودن، آویزان کردن، قلع و قمع کردن، آویزان شدن
دیکشنری بنگالی به فارسی
دست زدن به، پوشنده
دیکشنری بنگالی به فارسی
کشیدن
دیکشنری بنگالی به فارسی
بیدار کردن، بیدار شو، برانگیختن
دیکشنری بنگالی به فارسی
اطّلاع دادن، اطّلاع رسانی کند
دیکشنری بنگالی به فارسی
در هم پیچیدن، درج کنید
دیکشنری بنگالی به فارسی
نگاه کردن
دیکشنری بنگالی به فارسی
تحمیل کردن، فشرده شده است
دیکشنری بنگالی به فارسی
تحریک کردن، هل دادن
دیکشنری بنگالی به فارسی
وصل کردن، قرار دادن
دیکشنری بنگالی به فارسی
فرار کردن، فرار کن
دیکشنری بنگالی به فارسی
پریدن، برای پریدن، پرش، پرش کردن، جهش کردن، جست و خیز کردن
دیکشنری بنگالی به فارسی
لغزنده، کره، لکّه انداختن
دیکشنری بنگالی به فارسی
تزئین کردن، ترتیب داده شده است، داماد شدن، آراسته، آرایش کردن، ترتیب دادن
دیکشنری بنگالی به فارسی
کنار آمدن، دسته
دیکشنری بنگالی به فارسی
ترک خورده، برای شکستن، ترکیدن، پاره کردن، پاره کننده
دیکشنری بنگالی به فارسی
نفخ کردن، متورّم شدن، تورّم ایجاد کردن، در حال شکوفه دادن، شکوفا
دیکشنری بنگالی به فارسی
ریختن، دور انداختن
دیکشنری بنگالی به فارسی
ارسال کردن، فرستاده شد، فرستادن
دیکشنری بنگالی به فارسی
پیاده شدن، پایین آوردن، بارگیری را متوقّف کردن
دیکشنری بنگالی به فارسی
گمشده، از دست دادن، گم کردن
دیکشنری بنگالی به فارسی
تکیه دادن، خم شدن
دیکشنری بنگالی به فارسی
دستکاری کردن، اجرا کنید
دیکشنری بنگالی به فارسی
یخ زدایی کردن، ذوب شدن
دیکشنری بنگالی به فارسی