جدول جو
جدول جو

معنی یی - جستجوی لغت در جدول جو

یی
یا، یاء، ی، نام حرف یاء، (یادداشت مؤلف) :
ز غایت کرم اندر کلام تو نی نیست
در اعتقاد تو ضد است نون مگر یی را،
انوری،
عقل و جان چون یی و سین بر در یاسین خفتند
تن چو نون کز قلمش دور کنی تا بینند،
خاقانی،
در عری حروف عمر تو باد
مدت عمر از الف تا یی،
امامی هروی،
و رجوع به یا و یاء شود
لغت نامه دهخدا
یی
نام حرف (ی)، ز غایت کرم اندرکلام تونی نیست در اعتقاد تو ضد است نون مگریی را. (انوری)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ژاییز
تصویر ژاییز
(پسرانه)
ژاییژ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رایین
تصویر رایین
(پسرانه)
نام سردار اردشیر دوم پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ژاییژ
تصویر ژاییژ
(دخترانه)
شراره آتش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پوئین، پویین
تصویر پوئین، پویین
(پسرانه)
نام مستعار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زویین
تصویر زویین
(پسرانه)
زوپین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پاییزان
تصویر پاییزان
(دخترانه)
هنگام پاییز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ییری
تصویر ییری
جاری، نسبت میان زنان دو یا چند برادر با یکدیگر، زن برادر شوهر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ییلاق
تصویر ییلاق
سردسیر، کوهپایه و جای سرد، محل خوش آب و هوا در خارج شهر که در فصل تابستان در آنجا به سر می برند، ایلاق
فرهنگ فارسی عمید
(سِ سِ)
نامی که چینیان به یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی داده بودند. (از احوال و اشعار رودکی ص 195). و رجوع به یزدگرد سوم شود
لغت نامه دهخدا
ئیل، به معنی سال است، (آنندراج)، رجوع به سال و ئیل شود
لغت نامه دهخدا
کلمه ای است که گاه تعجب گویند، (از تاج العروس ج 10 ص 421) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یَیْ یا)
جد محمد بن عبدالجبار و خواهر او بانویه هردو تن آنها از مشایخ سلفی باشند. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
به معنی فرش است، در مجمع چنین آمده. (از شعوری ج 2 ورق 144)
لغت نامه دهخدا
(یَیْ / یِیْ طَ سِ کَ)
ایستگاه خط قزوین -زنجان، میان زرین دشت و سلطانیه، واقع در 361هزارگزی تهران. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کُکی)
یرکوکی. اسم ترکی جزر است که به فارسی زردک نامند. (تحفۀ حکیم مؤمن). مرکب است از ’ییر = یر’ ترکی به معنی زمین و ’کوک’ به معنی ریشه و یاء اضافه ومعنی ترکیب ’ ریشه زمین’ یا ’ ریشه زمینی’ است که به گزر یا زردک اطلاق کنند. رجوع به زردک و گزر شود
لغت نامه دهخدا
سومین از اولوس جغتای به ماوراءالنهر، ظاهراً از 645 تا 650 هجری قمری (یادداشت مؤلف). و رجوع به منکو شود
لغت نامه دهخدا
پانزدهمین از اولوس جغتای در ماوراءالنهر، ظاهراً از 709 تا حدود 718 هجری قمری (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
بیست وسومین از اولوس جغتای در ماوراءالنهر، ظاهراً از 739 تا 741 هجری قمری (یادداشت مؤلف)
ششمین از سلسلۀ یوئن در چین، از 723 تا 728 هجری قمری (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یَیْ / یِیْ)
ازبلوکات کردستان، حد شمالی دهات گروس، شرقی اسفندآباد، جنوبی امیرآباد و غربی سنندج، مرکز قروه و عده قرا 146 است. (از یادداشت مؤلف). نام یکی از دهستانهای بخش حومه شهرستان سنندج. این دهستان در خاور شهرسنندج واقع و حدود و مشخصات آن به شرح زیر است: از طرف شمال شهرستان بیجار، از جنوب: دهستان گاورود بخش حومه سنندج و دهستان بیلوار شهرستان کرمانشاه، از خاور: دهستان اسفندآباد بخش قروه، از باختر: دهستانهای حسین آباد و حسن آباد بخش حومه سنندج. آب و هوا: دشت ییلاق در ارتفاع متوسط 1800 گز واقع شده، به همین مناسبت هوای آن سردسیر و در زمستان به شدت سرد و طولانی است. تابستان آن معتدل و مخصوصاً شبهای آن بسیار خنک و فرح بخش است. در شمال و جنوب و غرب آن ارتفاعات بسیار دیده می شود که ارتفاع بلندترین قله کوه باختری 2672 گز و بلندترین قلل شمالی 2211 گز است. عرض و طول دشت ییلاق در حدود 30 الی 40 هزار گز و یکی از حاصلخیزترین نقاط منطقه کردستان می باشد. ارتفاع دهگلان مرکز دهستان از سطح دریا 1811 گز است. رودخانه: از ارتفاعات جنوب، باختر، و شمال دهستان، رودخانه های کوچک و متعددی به طرف شهرستان بیجار جاری و در آن شهرستان به رود خانه قزل اوزن منتهی می گردند. مهمترین آنهاعبارتند از: رودخانه های آرزند، کبودخانی، سیس، گرگ آباد، قوری چای، میرکی، بله دستی، شیدا. محصول عمده دهستان غلات و لبنیات است. شغل سکنۀ دهستان زراعت و گله داری است. راه شوسۀ سنندج به همدان تقریباً از وسطدهستان می گذرد و در فصل خشکی به اکثر قراء دهستان اتومبیل می توان برد. قسمتی از قراء دهستان ییلاق، جزء بخش حومه و قسمتی جزء بخش قروه می باشد. دهستان ییلاق از 133 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و سکنۀ آن در حدود 25هزار تن و قراء مهم دهستان به شرح زیر است: دهگلان، بلبان آباد، باشماق، سرنجیانه، سیس، چشمه منتش، آلی پینک، کروندان. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(یَیْ / یِیْ)
ییلاق. (ناظم الاطباء). رجوع به ییلاق شود
لغت نامه دهخدا
(یَیْ / یِیْ)
از یی (= یای) به معنی تابستان و لاق که پسوند مکان است، به معنی جایی که در تابستان سکنی گزینند. سردسیر.مقابل قشلاق، گرمسیر. جای تابستانی. تابستانگاه. مصیف: تقییظ، ییلاق رفتن. تصیف، اصطیاف، ییلاق کردن. (یادداشت مؤلف). جای سرد و هوادار که به فصل تابستان درآن باشند. مقابل قشلاق که جای باش فصل زمستان است. (آنندراج). جای باش تابستان یعنی جای سرد و خوش هوایی که در مدت تابستان در آن توقف کنند. (ناظم الاطباء)، چراگاه، میدان. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَیْ / یِیْ)
منسوب به ییلاق: هوای ییلاقی، خانه ییلاقی. (یادداشت مؤلف) :
کاکل از مه شد عذار ساقیان سردمهر
آب و آتش بر رخ گلهای ییلاقی فشاند.
مسیح کاشی (از آنندراج).
رجوع به ییلاق شود
لغت نامه دهخدا
ئیلان، لفظ مفرد است به معنی مار، (آنندراج)، اما تلفظ درست کلمه ئیلان است، (یادداشت مؤلف)،
- ییلان ئیل (ئیلی)، سال مار، سال ششم از سنین دوازده گانه ترکان، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
ییلدیز، یولدوز، از اولدوز (به معنی ستاره)، قصری از سلاطین عثمانی، (یادداشت مؤلف)، و رجوع به یولدوز شود
لغت نامه دهخدا
جم، جمشید، یمه، یم، صورتی از یم و جم، صورت قدیمی یم و جم، (یادداشت مؤلف)، و رجوع به جم و جمشید و یم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نام پسر خورشید در اوستا که در سنسکریت به صورت یمه آمده است. (از مزدیسنا و ادب پارسی ص 41). و رجوع به یمه شود
لغت نامه دهخدا
(یَ یَ)
هنگامی که مابین طلوع فجر و طلوع آفتاب است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از یی یی
تصویر یی یی
کلمه ایست که گاه تعجب گویند
فرهنگ لغت هوشیار
بمعنی جای تابستانی، کوهپایه و جای سرد ترکی آدغر هوار (گویش کردی مهاباد) کوهپایه. جای باش تابستان منطقه خوش آب و هوا که هنگام تابستان بدانجاروند مصطاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ییلاق نشین
تصویر ییلاق نشین
هوار نشین آدغر نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ییلاقی
تصویر ییلاقی
آدغری هواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ییلاق
تصویر ییلاق
((یِ))
کوهپایه، جای سردسیر، اقامتگاه تابستانی، جای خوش آب و هوا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ییلاق
تصویر ییلاق
تابستان گاه
فرهنگ واژه فارسی سره