- یگان
- واحد
معنی یگان - جستجوی لغت در جدول جو
- یگان
- تنها، فرد، بی نظیر
- یگان ((یَ))
- بی نظیر، بی همتا، فرد، از تقسیمات ارتش
- یگان
- بخشی از یک سازمان نظامی که دارای افراد و تجهیزات برنامه ریزی شده و معین است، واحد، یک عدد، یکی، یک یک، یک به یک، یکی یکی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
واحد، منفرد، مفرد، احد
تنها، یکتا، بی همتا، بی مثل و مانند
واحد فرد یکتا، بی نظیر بی مانند. یا یگانه روزگار. بی نظیر بی همتا. که در جهان مانند ندارد
اکالیب
آخرین رقم سمت راست هر عدد طبیعی، یگانه، بی همتا، برای مثال ورا نگویم از ارباب دولت است یکی / که او به جاه ز ارکان دولت است یکان (سوزنی - صحاح الفرس - یکان)
خیمه چادر. توضیح فرهنگها این کلمه را در کاف تازی (کیان) آورده اند و بیت ذیل را از ابوشکور بشاهد آن نقل کرده اند: همه باز بسته بدین ریسمان (آسمان. دهخدا) که بر پرده (برده. دهخدا) بینی بسان کیان. چنانکه کلمه پهلوی نشان میدهد صحیح با گاف پارسی است
تشتی فلزی که آن با دست و رخت و غیره شویند آبدستان: ز آبدست تو مانند کوثر است لگن اگر ززحمت صرف است آب در کوثر. (معزی 636)، ظرف شب شاشدان، شمعدان: از سرو گویم یا چمن از لاله گویم یاسمن از شمع گویم یا لگن یا رقص گل پیش پا ک (دیوان کبیر 7: 1)، عود سوز بخور سوز سپند سوز، آتشدان آهنی منقل: چهار پای به زنجیر حادثات کشان همیشه سینه بر آتش بود بسان لگن. (سلمان ساوجی لغ) -6 پارچه ای که دور فانوس کشند جامه فانوس کرته فانوس: مست شد با دور آن زلف را از روی یار چون چراغ روشنی کزوی تو بر گیری لگن. (مواوی لغ) -7 لگن خاصره یا لگن خاصره. حفره ای که از مفصل شدن دو استخوان خاصره و خاجی تشکیل می شود و استخوان دنبالچه که در پایین استخوان خاجی است نیز جزو استخوان های تشکیل دهنده لگن محسوب است. لگن در حقیقت قسمت تحتانی تنه است و توسط تنگه فوقانی به دو قسمت تقسیم می شود: یکی لگن بزرگ در بالا که جزو شکم استء دیگر در خفره لگن کوچک در پایین تنگه. در حفره لگن خاصره قسمتهایی از دستگاه گوارش و دستگاه تناسلی قرار دارند لگن. یا لگن زمردی. آسمان
پارسی دو رده سوارنند که به دو بازوی راه بسته میشوند و شاه از میانشان میگذرد
یگانه، بی همتا
ترکی بنگرید به یامان نوعی باداست که اگر بیایدیا کسی بدان مبتلا گردد مایه مرگ او میشود منسوب به یمن یمنی. متعلق به یمن سخته دریمن: یکی زرنام ملک بر نبشته دگر آهن آب داده یمانی. (دقیقی)، از مردم یمن اهل یمن
یک یک، یگانه، تک، منفرد
الهام
شد (رفت)
پسوندی است که به آخر کلمه اضافه می شود و علامت نسبت و صفت است مانند، رایگان، گروگان
لباس ویژه اطاق عمل
سخنان بی معنی که بی اراده گفته شود، هذیان
سخن بی معنی، هذیان، برای مثال با سخن تو همه سخن ها یان است / با هنر تو همه هنرها بیکار (فرخی - لغت نامه - یان)
پسوند متصل به واژه به معنای علامت نسبت مثلاً بازارگان، گروگان، رایگان، خدایگان
وحدت، توحید
یک یک، یکایک، یک به یک
شخص موحد، خداپرست و قائل به توحید
یگانه بودن، یکتایی، دوستی، اتحاد، پیوستگی
وحدت یکتایی، بی نظیرربی همتایی
یکان یکان
آرشیو، ضبط
آرشیویست
مطمئن بودن