یکان. یک یک: پس یوسف ایشان را می خرید یگان و دوگان. (ترجمه تفسیر طبری ج 3 ص 788) ، تنها. فرد. منفرد. بی همتا. بی نظیر: هرکه در این دیرخانه مرد یگان است تا به دم صور مست درد مغان است ور به دم صور با هش آید از آن درد نیست مبارز که محبب تن و جان است ذره اگر بی عدد به راه برآید ذره که باشد چو آفتاب یگان است. عطار
آخرین رقم سمت راست هر عدد طبیعی، یگانه، بی همتا، برای مِثال ورا نگویم از ارباب دولت است یکی / که او به جاه ز ارکان دولت است یکان (سوزنی - صحاح الفرس - یکان)