افتادن پرهای باز: کرزالبازی تکریزاً (مجهولاً) ، افتاد پرهای آن باز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و عباره الاساس: کرزالنسر و البازی و غیر هما جعل فی کریز و ربط حتی سقط ریشه. و یقال: کرزالرجل صقره، اذا خاط عینیه و اطمعه حتی یذل. (اقرب الموارد)
افتادن پرهای باز: کرزالبازی تکریزاً (مجهولاً) ، افتاد پرهای آن باز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و عباره الاساس: کرزالنسر و البازی و غیر هما جعل فی کریز و ربط حتی سقط ریشه. و یقال: کرزالرجل صقره، اذا خاط عینیه و اطمعه حتی یذل. (اقرب الموارد)
کریج. کریچ. کریچه. کریجه. بمعنی کریج است که خانه کوچک باشد. (برهان). خانه کوچک. (ناظم الاطباء) ، خانه علفی. (برهان). خانه ای که از نی و علف در کنار کشت و فالیز سازند. (ناظم الاطباء) ، بمعنی کنج و گوشۀ خانه هم آمده است. (برهان) (ناظم الاطباء). رجوع به کریچ و کریچه شود
کریج. کریچ. کریچه. کریجه. بمعنی کریج است که خانه کوچک باشد. (برهان). خانه کوچک. (ناظم الاطباء) ، خانه علفی. (برهان). خانه ای که از نی و علف در کنار کشت و فالیز سازند. (ناظم الاطباء) ، بمعنی کنج و گوشۀ خانه هم آمده است. (برهان) (ناظم الاطباء). رجوع به کریچ و کریچه شود
کریج. کریچ. کریغ. (فرهنگ فارسی معین). پر ریختن پرندگان. (برهان). تولک و پر ریختن پرندگان خصوصاً باز و شاهین و چرغ. (ناظم الاطباء). عمل پر ریختن مرغان شکاری و جز آن در فصلی از سال. تولک کردن. (یادداشت مؤلف). کریزه. کریج: به باز کریزی بمانم همی اگر کبک بگریزد از من سزا. دقیقی. در این نشیمن از آن همنشین نیابی بو کریز باز بساط گذار تیهو نیست. شرف شفروه. هر خربطی به آب سیه سر فروبرد آنجا که از کریز برآید سپیدباز. اثیر اخسیکتی. ، فریسه. (صحاح الفرس). فریسه باشد که بازان را دهند. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). چشته. مسته. چاشنی. فریه. (یادداشت مؤلف). - خورده کریز، کریزخورده. چشته خور. مسته خوار. (یادداشت مؤلف) : همی برآیم با آنکه برنیاید خلق و برنیایم با روزگار خورده کریز. بوالعباس (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). مؤلف می نویسد: گمان می کنم کریز اینجا همان باشد که در باز کریزی گویند، یعنی تولک کرده و دراین بیت خورده کریز دشنام گونه ای باشد به روزگار یعنی پرریخته و لکنته یا مجازاً کرده کار و آزموده و مجرب. (یادداشت مؤلف)
کریج. کریچ. کریغ. (فرهنگ فارسی معین). پر ریختن پرندگان. (برهان). تولک و پر ریختن پرندگان خصوصاً باز و شاهین و چرغ. (ناظم الاطباء). عمل پر ریختن مرغان شکاری و جز آن در فصلی از سال. تولک کردن. (یادداشت مؤلف). کریزه. کریج: به باز کریزی بمانم همی اگر کبک بگریزد از من سزا. دقیقی. در این نشیمن از آن همنشین نیابی بو کریز باز بساط گذار تیهو نیست. شرف شفروه. هر خربطی به آب سیه سر فروبرد آنجا که از کریز برآید سپیدباز. اثیر اخسیکتی. ، فریسه. (صحاح الفرس). فریسه باشد که بازان را دهند. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). چشته. مسته. چاشنی. فریه. (یادداشت مؤلف). - خورده کریز، کریزخورده. چشته خور. مسته خوار. (یادداشت مؤلف) : همی برآیم با آنکه برنیاید خلق و برنیایم با روزگار خورده کریز. بوالعباس (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). مؤلف می نویسد: گمان می کنم کریز اینجا همان باشد که در باز کریزی گویند، یعنی تولک کرده و دراین بیت خورده کریز دشنام گونه ای باشد به روزگار یعنی پرریخته و لکنته یا مجازاً کرده کار و آزموده و مجرب. (یادداشت مؤلف)
به عربی اقط است که به فارسی پینو نامند. (فهرست مخزن الادویه). بمعنی پینو باشد. (از آنندراج) (از منتهی الارب). نوعی است از کشک. کریض. (مهذب الاسماء). کشک. (ناظم الاطباء). رجوع به پینو و کریض شود
به عربی اقط است که به فارسی پینو نامند. (فهرست مخزن الادویه). بمعنی پینو باشد. (از آنندراج) (از منتهی الارب). نوعی است از کشک. کریض. (مهذب الاسماء). کشک. (ناظم الاطباء). رجوع به پینو و کریض شود