جدول جو
جدول جو

معنی یکریز - جستجوی لغت در جدول جو

یکریز
پی در پی و پشت سرهم
تصویری از یکریز
تصویر یکریز
فرهنگ فارسی عمید
یکریز
پشت سرهم پی درپی
تصویری از یکریز
تصویر یکریز
فرهنگ لغت هوشیار
یکریز
پشت سر هم، پی درپی
تصویری از یکریز
تصویر یکریز
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کریز
تصویر کریز
خانۀ کوچک، کنج خانه، پر ریختن پرندگان
فرهنگ فارسی عمید
(تَجَبْ بُ)
افتادن پرهای باز: کرزالبازی تکریزاً (مجهولاً) ، افتاد پرهای آن باز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و عباره الاساس: کرزالنسر و البازی و غیر هما جعل فی کریز و ربط حتی سقط ریشه. و یقال: کرزالرجل صقره، اذا خاط عینیه و اطمعه حتی یذل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
متصل. پیوسته. دائم. مدام. پیاپی. پشت هم. (یادداشت مؤلف). پشت سرهم. پی درپی: او یک ریز حرف زد
لغت نامه دهخدا
قثاءالحمار. و نزد بعضی قثاءالکبر. (از فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(کُ رَ)
عبدالله بن عامر بن کریز. از جانب عثمان بن عفان والی بصره بود. (ترجمه فتوح البلدان ص 215)
لغت نامه دهخدا
(کُ / کَ)
کریج. کریچ. کریچه. کریجه. بمعنی کریج است که خانه کوچک باشد. (برهان). خانه کوچک. (ناظم الاطباء) ، خانه علفی. (برهان). خانه ای که از نی و علف در کنار کشت و فالیز سازند. (ناظم الاطباء) ، بمعنی کنج و گوشۀ خانه هم آمده است. (برهان) (ناظم الاطباء). رجوع به کریچ و کریچه شود
لغت نامه دهخدا
(کُ)
کریج. کریچ. کریغ. (فرهنگ فارسی معین). پر ریختن پرندگان. (برهان). تولک و پر ریختن پرندگان خصوصاً باز و شاهین و چرغ. (ناظم الاطباء). عمل پر ریختن مرغان شکاری و جز آن در فصلی از سال. تولک کردن. (یادداشت مؤلف). کریزه. کریج:
به باز کریزی بمانم همی
اگر کبک بگریزد از من سزا.
دقیقی.
در این نشیمن از آن همنشین نیابی بو
کریز باز بساط گذار تیهو نیست.
شرف شفروه.
هر خربطی به آب سیه سر فروبرد
آنجا که از کریز برآید سپیدباز.
اثیر اخسیکتی.
، فریسه. (صحاح الفرس). فریسه باشد که بازان را دهند. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). چشته. مسته. چاشنی. فریه. (یادداشت مؤلف).
- خورده کریز، کریزخورده. چشته خور. مسته خوار. (یادداشت مؤلف) :
همی برآیم با آنکه برنیاید خلق
و برنیایم با روزگار خورده کریز.
بوالعباس (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی).
مؤلف می نویسد: گمان می کنم کریز اینجا همان باشد که در باز کریزی گویند، یعنی تولک کرده و دراین بیت خورده کریز دشنام گونه ای باشد به روزگار یعنی پرریخته و لکنته یا مجازاً کرده کار و آزموده و مجرب. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
به عربی اقط است که به فارسی پینو نامند. (فهرست مخزن الادویه). بمعنی پینو باشد. (از آنندراج) (از منتهی الارب). نوعی است از کشک. کریض. (مهذب الاسماء). کشک. (ناظم الاطباء). رجوع به پینو و کریض شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از یک ریز
تصویر یک ریز
پشت سرهم پی درپی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کریز
تصویر کریز
((کُ))
کومه، خانه ای که از نی و علف درست کنند، کریج، کریجه
فرهنگ فارسی معین
کاریز، چاه
فرهنگ گویش مازندرانی