- یکدانه
- هر چیز عزیز و بی مثل
معنی یکدانه - جستجوی لغت در جدول جو
- یکدانه ((~. نِ))
- بی نظیر، فرد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عزیز و بی مثل و مانند، ویژگی گوهر بی نظیر، گردن بندی که میان آن یک دانه مروارید گران بها آویخته شده باشد
بی نظیر بیهمتا: نکته وحدت مجوی از دل بی معرفت گوهر یکدانه را در دل دریا طلب. (وحشی)
زشتی
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مشک (سانسکریت) + دانه (فارسی) دانه خوشبویی که آن را سوراخ می کنند و به رشته می کشند، نام یکی از الحان باربد
بی هسته بدون دانه
بطور دزدی دزدکی
مروارید بزرگ و گرانبها که به تنهایی درون صدف را پر کرده باشد، کنایه از فرزند عزیز
لجباز
اتفاقا
سوبسید
دانه میوه به (آبی) که در طب قدیم مستعمل بوده تخم بهی
هر یک از بر آمدگی ها و برجستگی های دندان مانند اره و شانه و کلید، برجستگی هر چیز شبیه دندان
از روی رندی و زیرکی
بزانه (نسیم) وزانه باد نرم
تخم کاجیره
پیکان
تاقوت
میکده و شرابخانه
مونث سندان ماچه خر نیرومند
گرگ گله
شکرگزاری و حقشناسی و سپاسداری
یکه، تک وتنها، به تنهایی
یکسان بودن، برابری، مشابهت
جدی، از روی جد، به طور جدی
مانند رندان، برای مثال همچو حافظ به رغم مدعیان / شعر رندانه گفتنم هوس است (حافظ - ۱۰۲) ، از روی رندی و زیرکی
هر چیز شبیه دندان، مثل دندانۀ اره، کنگرۀ سر دیوار
شکر و سپاس، حق شکر، شکرگزاری، سپاسگزاری، سپاس داری، برای مثال همی گفت شولیده دستار و موی / کف دست شکرانه مالان به روی (سعدی۱ - ۱۱۶)