مجموعه ای از تمرین های فیزیکی برای کسب قدرت روحی، در آیین هندو، انجام تمرینات و ریاضت های طاقت فرسا و اعمال حیرت انگیز منافی اصول علمی و ساختمان فیزیکی بدن انسان برای تزکیۀ نفس
مجموعه ای از تمرین های فیزیکی برای کسب قدرت روحی، در آیین هندو، انجام تمرینات و ریاضت های طاقت فرسا و اعمال حیرت انگیزِ منافی اصول علمی و ساختمان فیزیکی بدن انسان برای تزکیۀ نفس
عروسی، ازدواج، جشنی که به مناسبت ازدواج دو نفر برگذار می شود، طوی، طو، زلّه، پیوگانی، عرس برای مثال ساخت آنگه یکی بیوگانی / هم بر آیین و رسم یونانی (عنصری - ۳۷۰)
عَروسی، ازدواج، جشنی که به مناسبت ازدواج دو نفر برگذار می شود، طُویْ، طو، زَلِّه، پَیوگانی، عُرُس برای مِثال ساخت آنگه یکی بیوگانی / هم بر آیین و رسم یونانی (عنصری - ۳۷۰)
دیوجای. دیوبند. جایگاه دیو. دیوکده. دیوخان. دیولاخ. مکان بودن دیو. (آنندراج) ، کنایه از دنیا. (آنندراج) : راست روی پیشه کن همچو شهاب سپهر بو که ازین دیوگاه جان بسلامت بری. میرخسرو. و رجوع به دیولاخ شود
دیوجای. دیوبند. جایگاه دیو. دیوکده. دیوخان. دیولاخ. مکان بودن دیو. (آنندراج) ، کنایه از دنیا. (آنندراج) : راست روی پیشه کن همچو شهاب سپهر بو که ازین دیوگاه جان بسلامت بری. میرخسرو. و رجوع به دیولاخ شود
مشاطه. (آنندراج). ینگۀ عروس. زنی که دست عروس به دست داماد دهد. زنی که همراه عروس از خانه پدر به خانه شوی رود. (یادداشت مؤلف) : آن شب گردک نه ینگا دست او خوش امانت داد اندر دست شو. مولوی. و رجوع به ینگه شود، زن برادر و زن عم. (آنندراج) ، کدبانو. (آنندراج)
مشاطه. (آنندراج). ینگۀ عروس. زنی که دست عروس به دست داماد دهد. زنی که همراه عروس از خانه پدر به خانه شوی رود. (یادداشت مؤلف) : آن شب گردک نه ینگا دست او خوش امانت داد اندر دست شو. مولوی. و رجوع به ینگه شود، زن برادر و زن عم. (آنندراج) ، کدبانو. (آنندراج)
پیوگانی. عروسی. (حاشیۀ لغت فرس اسدی) (اوبهی). عروسی و نکاح. (ناظم الاطباء). صاحب برهان نویسد: ’عروس’ را گویند چه بیوگ بمعنی عروس باشد. اما ظاهراً ’عروسی’ باید خواند و عروس سهو مطبعی است. (یادداشت لغتنامه). شادی. کتخدایی، که آنرا در ترکی طوی گویند. (غیاث) : ساخت آنگه یکی بیوگانی هم بر آیین و رسم یونانی. عنصری. - جشن بیوگانی، جشن عروسی. (ناظم الاطباء).
پیوگانی. عروسی. (حاشیۀ لغت فرس اسدی) (اوبهی). عروسی و نکاح. (ناظم الاطباء). صاحب برهان نویسد: ’عروس’ را گویند چه بیوگ بمعنی عروس باشد. اما ظاهراً ’عروسی’ باید خواند و عروس سهو مطبعی است. (یادداشت لغتنامه). شادی. کتخدایی، که آنرا در ترکی طوی گویند. (غیاث) : ساخت آنگه یکی بیوگانی هم بر آیین و رسم یونانی. عنصری. - جشن بیوگانی، جشن عروسی. (ناظم الاطباء).
اتلاف هر چیزی که نتوان دوباره آن را به دست آورد، مانند چارپای گم شده، آنکه راه خود را گم کند. (ناظم الاطباء). ظاهراً در هر دو معنی دگرگون شدۀ ’ویدا’ ست. (یادداشت لغت نامه). رجوع به ویدا شود. - یوا شدن، گم شدن. (ناظم الاطباء). رجوع به ویدا شدن شود. - یوا کردن، گم کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به ویدا کردن شود
اتلاف هر چیزی که نتوان دوباره آن را به دست آورد، مانند چارپای گم شده، آنکه راه خود را گم کند. (ناظم الاطباء). ظاهراً در هر دو معنی دگرگون شدۀ ’ویدا’ ست. (یادداشت لغت نامه). رجوع به ویدا شود. - یوا شدن، گم شدن. (ناظم الاطباء). رجوع به ویدا شدن شود. - یوا کردن، گم کردن. (ناظم الاطباء). رجوع به ویدا کردن شود