جدول جو
جدول جو

معنی یهی - جستجوی لغت در جدول جو

یهی
(کَ)
زجر کردن شتر به گفتن یاه یاه. (یادداشت مؤلف). رجوع به یهیا و یه یه و یهیاه شود
لغت نامه دهخدا
یهی
از اصوات چوپانان به هنگام چرانیدن حیوانات که جهت هدایت آن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رهی
تصویر رهی
(پسرانه)
راهی شده، روان، مسافر، غلام، بنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سهی
تصویر سهی
(دخترانه)
صفت سرو، راست، نام همسر ایرج پسر فریدون پادشاه پیشدادی، از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهی
تصویر بهی
(دخترانه)
به (میوه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سهی
تصویر سهی
ستاره ای کم نور در دب اصغر، سها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهی
تصویر بهی
خوبی، نیکویی، سلامت، سعادت
به، درختی شبیه سیب با برگ های کرک دار، میوۀ زرد رنگ و آب دار این درخت که برای تهیۀ مربا به کار می رود و تخم آن نیز مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهی
تصویر رهی
رونده، راه افتاده، رهرو، مسافر، غلام، بنده، چاکر، برای مثال کمند از رهی بستد و داد خم / بینداخت خوار و نزد هیچ دم (فردوسی - ۱/۲۰۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زهی
تصویر زهی
کلمۀ تحسین، خوشا، به به، چه خوب، چه خوش، آفرین، خهی، برای مثال زهی خجسته زمانی که یار بازآید / به کام غم زدگان غم گسار بازآید (حافظ - ۴۷۸)
ویژگی هر آلت موسیقی دارای زه، زه دار
باردار، آبستن، حیوان آماده برای آبستن شدن، مادیان تازه زاییده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یخی
تصویر یخی
یخ زده، منجمد مثلاً گوشت یخی، از جنس یخ مثلاً مجسمۀ یخی، یخ فروش، نوعی بستنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لهی
تصویر لهی
رخصت، پروانه، اجازۀ رسمی که از طرف دولت برای انجام کاری معیّن صادر شود، اجازه نامه، لیسانس، حکم، فرمان، اذن، اجازه، مجوّز، پروانچه، جواز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهی
تصویر شهی
خواهان و آزمند، ویژگی چیز مطلوب، مرغوب و لذیذ، شهوت انگیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پهی
تصویر پهی
خرزهره
حنظل، میوه ای گرد و به اندازۀ پرتقال با طعم بسیار تلخ که مصرف دارویی دارد، ابوجهل، پژند، شرنگ، کبستو، خربزۀ ابوجهل، پهنور، فنگ، هندوانۀ ابوجهل، گبست، کرنج، حنظله، علقم، کبست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خهی
تصویر خهی
خه، آفرین، احسنت، خوشا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تهی
تصویر تهی
مقابل پر، آنچه چیزی در داخل آن نباشد، خالی، بی ارزش، تنها، برای مثال کوفته بر سفرۀ من گو مباش / کوفته را نان تهی کوفته ست (سعدی۱ - ۱۰۳)
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به دیه، یعنی روستایی و دهاتی، (ناظم الاطباء)، باشندۀ ده و قریه، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
سیاه بودن:
صحبت ابلهان چو دیگ تهی است
از درون خالی از برون سیهی است.
سنایی.
به اندکی سیهی بر سرم سپاس نهند
بشرط آنکه دگر درد سر نیارم پیش.
انوری
لغت نامه دهخدا
منسوب به پیه، از پیه،
- شمع پیهی، شمعی که از پیه ساخته باشند
لغت نامه دهخدا
(بَ)
محدث است و از عروه روایت کند. (از منتهی الارب) (یادداشت مؤلف). محدث در اصطلاح اسلامی به فردی گفته می شود که با استفاده از علم حدیث، روایات پیامبر اسلام (ص) را جمع آوری و بررسی کرده و پس از تحلیل دقیق اسناد و متن ها، روایات صحیح را به دیگران منتقل می کند. در حقیقت، این فرد به عنوان یک نگهبان علمی، سنت نبوی را به دقت ثبت و حفظ کرده است تا از تحریف و تغییر آن جلوگیری شود.
لغت نامه دهخدا
(یَهَْ)
کلمه ای است که شبانان بدان خوانند یا زجر کنند و رانند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). شبانان در راندن شتر گویند یه یه و یهیا. (از تاج العروس ج 10 ص 421)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شهی
تصویر شهی
دلخواه به کام، خوشمزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طهی
تصویر طهی
زدن سخت، ابر نازک خرده کاه بریان کردن گوشت پختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهی
تصویر زهی
تحسین، آفرین، احسنت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهی
تصویر سهی
عموماً هر چیز راست را گویند، کشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهی
تصویر پهی
خر زهره، خربزه تلخ حنظل پهنور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهی
تصویر تهی
خالی، مقابل پر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خهی
تصویر خهی
کلمه تحسین زه اخهی، خوشا، مرحبا خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهی
تصویر رهی
رونده، راه افتاده، مسافر، راهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهی
تصویر دهی
خردمند، عاقل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهی
تصویر بهی
نیکوئی و خوبی، خوشی و بهتری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیهی
تصویر پیهی
منسوب به پیه از پیه سمع پیهی (شمعی که ازپیه ساخته باشند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کهی
تصویر کهی
منسوب به که کاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهی
تصویر تهی
خالی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نهی
تصویر نهی
بازداری
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع اشکور واقع در منطقه ی رامسر
فرهنگ گویش مازندرانی