- یهر (یَ هََ)
زین برگ و ساز اسب. اوستام. (یادداشت مؤلف).
- یهرپوش، زین پوش. زین پوش اسب. (یادداشت مؤلف)
- یهرپوش، زین پوش. زین پوش اسب. (یادداشت مؤلف)
معنی یهر - جستجوی لغت در جدول جو
- یهر (یُ)
میل و خواهش و آرزو. (ناظم الاطباء)
- یهر (یَ هََ)
دهی است از دهستان ابرشیوۀ بخش حومه شهرستان دماوند، در 50هزارگزی خاور دماوند و 6هزارگزی شمال راه شوسۀ تهران به مازندران، با 275 تن سکنه. آب آن از چشمه سار و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاک شدن از آلودگی، پاکی، طهارت، در فقه مدت پاکی زن، مدت بین دو حیض، کنایه از دوری از گناه
گوهر، سنگ گران بها از قبیل مروارید، الماس، یاقوت، فیروزه و امثال آن ها، در فلسفه جوهر، اصل، نژاد
داروی کشنده، هر دارویی که جانداری را هلاک کند، سم، ماده ای که از نیش برخی حشرات مانند زنبور، مار، عقرب و امثال آن ها تراوش می کند
سهولت، آسانی
توانگری، فراخ دستی
درختی با دانه های سیاه و سخت و خوش بو که از آن تسبیح درست می کنند
توانگری، فراخ دستی
درختی با دانه های سیاه و سخت و خوش بو که از آن تسبیح درست می کنند
مکان مسکونی بزرگ شامل خیابان ها، بازارها، تاسیسات اداری و امثال آن، کنایه از مردم شهر، اهالی شهر
هلال، قمر، ماه، یک ماه قمری
هلال، قمر، ماه، یک ماه قمری
سرخ، گاو، به ویژه گاو سرخ رنگ، برای مثال چو بر شاه تازی بگسترد مهر / بیاورد فربه یکی ما ده سهر (فردوسی - ۸/۷۶)
(یُ رَ / رِ)
لغت نامه دهخدا
آرزومند. (ناظم الاطباء). به معنی یویه (پویه) است. (از شعوری ج 2 ورق 450). رجوع به پویه و یوبه شود
(یَ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حومه بخش تکاب شهرستان مراغه، واقع در 10/5هزارگزی شمال باختری تکاب. آب آن از چشمه سارها و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
(یَ هََ)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان قوریچای بخش قره آغاج شهرستان مراغه، واقع در 25هزارگزی شمال باختری قره آغاج، با 195 تن سکنه. آب آن از چشمه سارها و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
سم و هر ماده که قابل بروز فساد و اختلالات زیاد در بدن حیوان باشد و نیز موجب مرگ آن گردد
آبادی بزرگ که دارای بلدها، اجتماع خانه های بسیار و عمارات بیشمار که مردمان در آنها سکنی میکنند، در صورتی که بزرگتر از قصبه و قریه و ده باشد، آبادی برگ که دارای خیابانها و کوچه ها و خانه ها و دکانها و نفوس بسیار باشد
به خواب نرفتن سرخ، گاو سرخ سهر گاو، گاو بقر: چو بر شاه تازی بگسترد مهر بیاورد فربه یکی ماده سهر. بیدار ماندن به شب، بیداری
یک حصه از چهار حصه روز و چهار حصه شب (بیشتر در هندوستان متداول است) بهر
