جدول جو
جدول جو

معنی صهر

صهر
قرابت، خویشی، شوهر دختر یا شوهر خواهر، داماد
تصویری از صهر
تصویر صهر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با صهر

صهر

صهر
خویشاوندی. (اقرب الموارد)، حرمت تزوج. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)،
{{اِسم}} شوهردختر مرد. (اقرب الموارد)، شوهرخواهر مرد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). داماد. (ترجمان علامۀ جرجانی) (منتهی الارب). در کشاف اصطلاحات الفنون آرد: در لغت پدرزن ’خسر’ کما فی الصراح. و محمد و ابوعبیده گفته اند: صهر هر کس هر یکی از ارحام محرم زوجه را گویند. و داخل این تعریف است هر یکی از ارحام محرم از زن پدر، پدرزن و زن پسر پدرزن و زن هر یکی از ارحام محرم پسر. پدرزن که همگی آنان راصهر نامند. کذا فی الهدایه. و امام حلوانی گوید: اصهار در عرف فقهاء هر یک از ارحام محرم زن شخص باشد. پس پدرزن و برادرزن و غیر آن دو داخل در این تعریفند. اما در عرف ما فقط پدرزن و مادرزن صهر باشند و لاغیر. فراء در تفسیر: فجعله نسباً و صهراً گفته: نسب کسانی را گویند که نکاح آنها حلال نباشد و صهر کسانی ازقرابات را گویند که نکاح با آنها حلال باشد کذا فی جامع الرموز و البیرجندی فی کتاب الوصیه:
آن سبلت و ریشش بکون خوش (مادرزن)
دو پای خوش او بکون صهر.
لبیبی.
با حلم آنکه بود نبی را رفیق وصهر
با علم آنکه بود ورا ابن عم و ختن.
لامعی.
و به حکم اشارت، اوتوشی را صهر شد. (جهانگشای جوینی).
، قبر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا