جدول جو
جدول جو

معنی ینع - جستجوی لغت در جدول جو

ینع
(یُ)
درخت بزرگ. (از منتهی الارب) (از آنندراج). درخت کلان و بزرگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
ینع
(کُ)
رسیدن ثمر و هنگام درویدن رسیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). رسیده شدن میوه. (ترجمان القرآن جرجانی ص 108). به جای چیدن رسیدن میوه. (از تاج المصادر بیهقی) (از المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
ینع
(یَ)
ج یانع. (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به یانع شود
لغت نامه دهخدا
ینع
(یَ / یُ)
رسیدگی میوه و هنگام چیدن آن. (ناظم الاطباء). رسیدگی میوه. بلوغ. بالیدگی. رسایی. (یادداشت مؤلف) : چون زمان شباب و هنگام جوانی ایام از کهولت ینع و قطف ثمار به کبر سن و پیری رسد و ایام زمستان پای در دامن انزوا کشد. (ترجمه محاسن اصفهان)
لغت نامه دهخدا
ینع
(یَ نَ)
نوعی از عقیق. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). عقیق احمر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
ینع
خر مهره سرخمهره
تصویری از ینع
تصویر ینع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ینی
تصویر ینی
ینگا، نو، جدید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صنع
تصویر صنع
آفرینش، آفریدن، عمل، کار، نیکی کردن، احسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منع
تصویر منع
بازداشتن کسی از کاری یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یانع
تصویر یانع
رسیده، ویژگی میوۀ رسیده
فرهنگ فارسی عمید
(خُ نُ)
جمع واژۀ خانع و خنوع. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُ نُ)
فروتن: قوم خنع، قوم نرم گردن و فروتن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(تَ عَقْ قُ)
فجور کردن و متهم گردیدن، نرمی کردن مرد با زنان و معاشرت کردن با آنان به مغازله و ملاعبه. منه:خنع الرجل النساء، ذلیل و خاضع گردیدن. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). منه: خنع له خنوعاً، ای ذلیل و خاضع گردید مر او را
لغت نامه دهخدا
(خَ)
سخن گویی با زنان و نرمی با آنها. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(یَ نَ عَ)
مهره ای است سرخ. (منتهی الارب). نام مهره ای سرخ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از یانع
تصویر یانع
ثمر رسیده، میوه رسیده، مقابل خام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ینگ
تصویر ینگ
شکل و مانند و طرز و روش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ینم
تصویر ینم
جامگل از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ینوع
تصویر ینوع
سرخی خون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ینیع
تصویر ینیع
خرما رسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یفع
تصویر یفع
پشته، کودک بالیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرع
تصویر یرع
بز کوهی آفریکایی
فرهنگ لغت هوشیار
باز داشتن برکم بژکم باز گیری باز گری آب جوی ار ز بحر باز گری بحر را زان سپس شمر شمری (سنائی) (شمر حوض خرد و کوچک را گویند) خرچنگ خود دار خود داری کننده باز داشتن جلوگیری کردن، جلوگیری ممانعت: (معنی بخل از روی شرع منع واجب است از مال و بعرف و عادت منع فضل مال از محتاج) (کشف الاسرار 502: 2) یا منع تعقیب. جلوگیری بازپرس از تعقیب متهم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنع
تصویر کنع
بایسته، در ترنجیده: پیرمرد
فرهنگ لغت هوشیار
توانگر دارنده دارا بوی مشک، فزونداری فزون داراکی، خوشنامی نیک آوازگی، بالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صنع
تصویر صنع
کار، کردار، مصنوع، ساخته، عمل
فرهنگ لغت هوشیار
دشنام دادن، رسوا کردن، خوار داشتن، دست کم گرفتن زشت دیدن، زشت پنداشتن زشت، ریش ریش از پارچه و جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنع
تصویر سنع
خوبرویی زیبایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنع
تصویر خنع
فجور کردن و متهم گردیدن فروتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنع
تصویر دنع
ناکس بی سود، آزمند
فرهنگ لغت هوشیار
قناعه بنگرید به قناعه قانع بنگرید به قانع زینه جنگ افزار، سبد از شاخ و برگ کویک، ریگتوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صنع
تصویر صنع
((صُ))
ساختن، آفریدن، نیکویی کردن، احسان، آفرینش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منع
تصویر منع
((مَ))
بازداشتن، دور کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یانع
تصویر یانع
((ن))
رسیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منع
تصویر منع
بازداری
فرهنگ واژه فارسی سره