جدول جو
جدول جو

معنی یمام - جستجوی لغت در جدول جو

یمام
کبوتر صحرایی، کبوتر دشتی
تصویری از یمام
تصویر یمام
فرهنگ فارسی عمید
یمام
(یَ)
کبوتر دشتی. (ناظم الاطباء) (دهار) (منتهی الارب). کبوتر وحشی و یکی آن یمامه است و کسائی گوید: کبوتری است که در خانه ها انس می گیرد و اهلی می شود و دیگران گفته اند کبوتری است که جوجه می کند و کبوتر دشتی غیراهلی را حمام گویند و بعضی گفته اند یمام کبوتری دشتی بی طوق است و حمام بر کبوتر طوقدار مانند قمری و فاخته اطلاق شود. (از تاج العروس) ، کبوتر اهلی. (ناظم الاطباء). کبوتر خانگی. (دهار). کبوتر خانه. الواحد یمامه. (مهذب الاسماء) ، شفنین بری است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (مخزن الادویه). شفنین. (اختیارات بدیعی). مرغی است که آن را بوتیمار می گویند. (برهان). بوتیمار نیست و صاحب برهان غلط می گوید و اینکه در ترجمه لفظ شفنین و بوتیمار نوشته که به عربی یمام گویند وهمچنین لفظ یمام را نیز بوتیمار معنی کرده این خطای فاحش را سه بار تکرار نموده، زیرا در کتب متعارف عربی یمام به معنی کبوتر وحشی و خانگی است نه بوتیمار. (از یادداشت مؤلف) ، قمری. (از ناظم الاطباء) ، فاخته. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی) (ناظم الاطباء) ، یمام یا شجرهالیمام، گیاهی است که به یونانی صامریوما نامند. (تذکرۀ داودضریر انطاکی، ذیل مادۀ شجره) ، آهنگ وقصد. یمامه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
یمام
کبوتر چاهی کبوتر دشتی بوتیمار، آهنگ (قصد) کبوتر دشتی، آهنگ قصد
تصویری از یمام
تصویر یمام
فرهنگ لغت هوشیار
یمام
((یَ))
کبوتر دشتی، کبوتر صحرایی، اراده، قصد
تصویری از یمام
تصویر یمام
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از همام
تصویر همام
(پسرانه)
ارجمند، دارای مقام و منزلت، دارای فضایل، نام یکی از شعرا و سخنگویان مشهور در آذربایجان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از همام
تصویر همام
پادشاه بلندهمت، مرد بزرگ و دلیر و بخشنده،
شیر درنده، ضرغام، شیر شرزه، هژبر، صارم، هزبر، هرماس، شیر ژیان، ریبال، قسوره، اصلان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذمام
تصویر ذمام
حق، حرمت، واجب، زینهار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمام
تصویر حمام
محلی برای شستشوی بدن، گرمابه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امام
تصویر امام
پیشوا، خصوصاً پیشوای مذهبی، پیش نماز، هر یک از دوازده پیشوای بزرگ که اول آنان علی بن ابی طالب و آخر آنان امام عصر می باشد، در تصوف پیر، شیخ
امام جماعت: پیش نماز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضمام
تصویر ضمام
آنچه با آن چیزی را به چیز دیگر ضمیمه کنند، آنچه دو یا چند چیز را به یکدیگر پیوند دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حمام
تصویر حمام
کبوتر، نام عمومی گروهی از پرندگان با سر کوچک، گردن کوتاه و پرهای انبوه که انوع اهلی آن برای نمایش و تفریح یا بردن نامه استفاده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جمام
تصویر جمام
انسان یا جانوری که پس از خستگی، خورده و خفته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمام
تصویر تمام
کامل شدن، تمام و کامل کردن، گذرانیدن و به سر بردن، به سر آمدن، کامل، درست، بی عیب، همه، همگی، زیاد
فرهنگ فارسی عمید
(یَ مَ)
یمامه. نام کنیزکی کبودچشم که سوار را از مسافت سه روز راه می دیده است.
- امثال:
ابصر من زرقاء الیمامه.
و بلاد جو، منسوب به اسم آن کنیزک می باشد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَ مَ)
واحد یمام. یک کبوتر دشتی. (ناظم الاطباء). یکی یمام. (منتهی الارب) ، قصد و آهنگ. (ناظم الاطباء). آهنگ و قصد. (منتهی الارب). و رجوع یه یمام شود
یمامه. اسم کبوتر خانگی است. (تحفۀ حکیم مؤمن). و رجوع یه یمام و یمامه شود
لغت نامه دهخدا
یمامه. جوالیمامه. این بلاد که دارای نخیلات بسیارند عبارتند از نجد و تهامه و بحرین و عمان. (ناظم الاطباء). شهری بزرگ و دارای دیه ها و قلعه ها و چشمه ها و نخلستان هاست. نام اولش ’جو’ بوده و بعد به نام کبوتر، به یمامه موسوم گردیده است. (از معجم البلدان). نام ناحیتی است به عربستان. (حدود العالم). ملک یمامه را در بعضی از کتب از یمن شمرده اند و در چندی جا از ولایت حجاز. در قصبۀ دقرای یمن دیوان جهت سلیمان قصری سخت عالی ساخته بودند از سنگهای عظیم و دارالملکش یمامه بوده و دیگر بلاد یمامه فلج که مقام قیس عیلان بوده و زرنوق و قرقری و ارون است. (از نزهه القلوب ج 3 ص 263). یمامه در اقلیم دوم قرار دارد و طول آن از سمت باختر 71 درجه و 45 دقیقه و عرض آن از سمت جنوب 21 درجه و 30 دقیقه است. فاصله یمامه از بحرین (نجد) ده روز راه است و آن را ’جو’ و ’عروض’ نیز می نامیده اند، بعد در نسبت به یمامه بنت سهم بن طسم... یمامه نامیده شده است. (از معجم البلدان ج 8). نام یک خطۀ بزرگ از جزیره العرب که مسیلمۀ کذاب از آنجا ظهور نموده و خالد بن ولید برای سرکوبی و منکوب ساختن وی بدانجا لشکرکشی نمود و این غزوه به ’وقعۀ یمامه’ معروف شده. امروزه این اسم متروک گشته و تعیین حدود آن مشکل شده است. (از قاموس الاعلام ترکی) : القصه به چهار شبانه روز به یمامه آمدیم. به یمامه حصاری بود بزرگ و کهنه، از بیرون حصار شهری است و بازاری و از هر گونه صناع در آن بودند... و از یمامه به لحسا چهل فرسنگ می داشتند. (از سفرنامۀ ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ص 108)
لغت نامه دهخدا
(یَ می ی)
ابن ابی سعید، مکنی به ابوالفرج. از مردم بصره و پزشکی عالیقدر و معاصر ابن سینا بود و ده سال پس از وی درگذشته است. رجوع به ابوالفرج (ابن ابی سعید یمامی) شود
لغت نامه دهخدا
(یَ می ی)
منسوب به یمامه. (از ناظم الاطباء) (آنندراج). منسوب است به یمامه که شهری است از بلاد عوالی. (از انساب سمعانی). و رجوع به یمامه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سمام
تصویر سمام
تند و سبک، جمع سم، زهرها، سوراخ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضمام
تصویر ضمام
گیره گیره کاغذ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمام
تصویر صمام
در پوش در بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمام
تصویر شمام
بسیار بو کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمام
تصویر ثمام
یز از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمام
تصویر تمام
همه آن، تمام شئیی تمام آن، درست و کافی و کامل
فرهنگ لغت هوشیار
کبوتر، هر نوع مرغ طوقدار گرمابه، محل شستن سر و بدن گرمابه، محل شستن سر و بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امام
تصویر امام
پیشوا، پیشنماز، پیشرو روبرو، جلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمام
تصویر جمام
آسودگی و آسایش اسب پس از خستگی
فرهنگ لغت هوشیار
ریسمان، افسار لگام ، پیشوا رهبر گیاه بلند رشته ای که در جوف بینی شتر کنند و بروی مهار بندند، مهار عنان (شتر و اسب) جمع ازمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمام
تصویر رمام
استخوانهای پوسیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذمام
تصویر ذمام
حق، واجب، حرمت، آبرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دمام
تصویر دمام
مالیدنی، ابر بی باران، سرخاب از آرایه ها، جمع دمیمه، زنان پست
فرهنگ لغت هوشیار
ابر، ابر مرده دروج (اسفنج گویش گیلکی)، سر نشست رو در روی ته نشست و ته نشین، سپیدک سپیدی در چشم زکام بنگرید به زکام جمع غمامه ابر سحاب، ابر سفید، اسفنج دریایی، رسوبی که بالای قاروره باشد، سفیدی رقیقی که بر چشم افتد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امام
تصویر امام
پیشوا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تمام
تصویر تمام
آزگار، همه، پایان، هماد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حمام
تصویر حمام
گرمابه
فرهنگ واژه فارسی سره