جدول جو
جدول جو

معنی یلوی - جستجوی لغت در جدول جو

یلوی
(یَلْ)
یلوه. (ناظم الاطباء). مرغی است که یلوه نیز گویند. (از شعوری ج 2 ورق 449). رجوع به یلوه در هر دو معنی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سلوی
تصویر سلوی
بلدرچین، پرنده ای با بال های کوتاه منقار کوچک و صدای بلند، ورتیج، وشم، سمان، کراک، سمانه، کرک، بدبده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یغلوی
تصویر یغلوی
یغلا، تابۀ کوچک دسته دار، روغن داغ کن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یللی
تصویر یللی
وقت خود را بیهوده هدر دادن، ولگردی، خوش گذرانی، یللی تللی، بانگ و فریادی که در حالت خوشی و مستی برآورند
یللی زدن: یللی
یللی کردن: یللی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علوی
تصویر علوی
مربوط به عالم بالا، بالایی، آسمانی مثلاً کواکب علوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علوی
تصویر علوی
از نسل یا اولاد علی بن ابی طالب (ع)، سیّد، شیعه
فرهنگ فارسی عمید
(وی ی)
منسوب به قیلویه. (از معجم البلدان). رجوع به قیلویه شود
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ)
چهارمغز بازی و گردکان بازی را گویند و به کسر اول هم آمده است لیکن به معنی بازی لا علی التعیین. (برهان)
لغت نامه دهخدا
لاتینی تازی گشته مریم گلی سروی از گل ها از آن روی که گل آن چون سرو است است در تهران به آن سروی گفته می شود آرامبخش، انگبین، ورتیج بدبده از مرغان اوشوم (گویش گیلکی) بودنه هر چیز که تسلی دهد مایه تسلی، انگبین عسل، مرغی است شبیه به تیهو بلدرچین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلوی
تصویر حلوی
شیرینی دوست افروشه خور منسوب به حلواء خورنده حلوا شیرینی دوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چلوی
تصویر چلوی
کسی که شغلش چلو پزی و چلو فروشی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلوی
تصویر بلوی
آزمایش، سختی، مصیبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علوی
تصویر علوی
بالا، بالاتر، سماوی، بلندی منسوب به حضرت علی (ع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولوی
تصویر ولوی
منسوب به (ولی) : (حضرت ولوی مولوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یلوج
تصویر یلوج
ترکی پیامبر، راهنما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یللی
تصویر یللی
شخص بی قید و بی بند و بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلوی
تصویر هلوی
((هِ))
گردکان بازی، چرخی که کودکان از چوب و خلاشه سازند و بر آب روان گذارند تا آب آن را به گردش درآورد و ایشان تماشا کنند، گردون بازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یللی
تصویر یللی
((یَ لَ))
وقت تلف کردن، عمر را به بطالت گذراندن، بیکارگی و تنبلی و تن آسانی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یلوه
تصویر یلوه
((یَ وِ))
مرغ کوچکی که می گویند در اثر باران به وجود می آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلوی
تصویر سلوی
((سَ وا))
مایه تسلی، عسل، بلدرچین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علوی
تصویر علوی
((عَ لَ))
منسوب به امام علی (ع)، کسانی که از اولاد امام علی (ع) باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از علوی
تصویر علوی
((عُ یا عِ لْ یّ))
بالایی، از عالم بالا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بلوی
تصویر بلوی
((بَ وا))
آزمایش، آزمون، سختی، گرفتاری، شورش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جلوی
تصویر جلوی
Front
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جلوی
تصویر جلوی
frontal
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از جلوی
تصویر جلوی
передний
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جلوی
تصویر جلوی
vorderer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جلوی
تصویر جلوی
передній
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جلوی
تصویر جلوی
przedni
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جلوی
تصویر جلوی
前面的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از جلوی
تصویر جلوی
frontal
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از جلوی
تصویر جلوی
frontale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از جلوی
تصویر جلوی
frontal
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از جلوی
تصویر جلوی
voor
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از جلوی
تصویر جلوی
ด้านหน้า
دیکشنری فارسی به تایلندی