معرب یلمه که به معنی قباست. (از منتهی الارب) (آنندراج). مأخوذ از یلمۀ فارسی و به معنی آن. ج، یلامق. (ناظم الاطباء). معرب یلمۀ فارسی. قبا. (از المعرب جوالیقی ص 355) (یادداشت مؤلف). یلمه. (دهار). و رجوع به یلمه شود، زره دارای چند تکه. (از فرهنگ فارسی معین)
معرب یلمه که به معنی قباست. (از منتهی الارب) (آنندراج). مأخوذ از یلمۀ فارسی و به معنی آن. ج، یلامق. (ناظم الاطباء). معرب یلمۀ فارسی. قبا. (از المعرب جوالیقی ص 355) (یادداشت مؤلف). یلمه. (دهار). و رجوع به یلمه شود، زره دارای چند تکه. (از فرهنگ فارسی معین)
دهی است از دهستان آتابای بخش پهلوی دژ شهرستان گنبدقابوس، واقع در 5000گزی خاور پهلوی دژ، کنارراه فرعی گنبدقابوس. سکنۀ آن 520 تن و آب آن از رود خانه گرگان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان آتابای بخش پهلوی دژ شهرستان گنبدقابوس، واقع در 5000گزی خاور پهلوی دژ، کنارراه فرعی گنبدقابوس. سکنۀ آن 520 تن و آب آن از رود خانه گرگان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
یلمق. (دهار). نوعی از جامۀ پوشیدنی دراز که قبا نیز گویند. (ناظم الاطباء). قبا و معرب آن یلمق است. (از منتهی الارب) (از المعرب جوالیقی ص 354) (از فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا). قبا. یلمک. (یادداشت مؤلف). قبا. (دیوان نظام قاری ص 205). قبا و جامۀ پوشیدنی را گویند و معرب آن یلمق است. (برهان) : یلمۀ صوف مشو بستۀ بند والا زانکه والاست شعار زن و این کار تو نیست. نظام قاری (دیوان ص 41). به هنگام خفتن یکی پیش بند گریزاند ایلچی یلمه ز بند. نظام قاری. من از یلمه بودم همیشه به تنگ گذشتی همی روز نامم به ننگ. نظام قاری
یلمق. (دهار). نوعی از جامۀ پوشیدنی دراز که قبا نیز گویند. (ناظم الاطباء). قبا و معرب آن یلمق است. (از منتهی الارب) (از المعرب جوالیقی ص 354) (از فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا). قبا. یلمک. (یادداشت مؤلف). قبا. (دیوان نظام قاری ص 205). قبا و جامۀ پوشیدنی را گویند و معرب آن یلمق است. (برهان) : یلمۀ صوف مشو بستۀ بند والا زانکه والاست شعار زن و این کار تو نیست. نظام قاری (دیوان ص 41). به هنگام خفتن یکی پیش بند گریزاند ایلچی یلمه ز بند. نظام قاری. من از یلمه بودم همیشه به تنگ گذشتی همی روز نامم به ننگ. نظام قاری
آنچه در تغاری به حیوانات خورانند. (آنندراج). اسم است از مصدر ’یلماق’ترکی به معنی چیدن و کندن علف و گیاه و هم اکنون در آذربایجان خوشه های چیدۀ گندم و جو و هر علف چیده را گویند اعم از اینکه به ستور بخورانند یا نخورانند. - یلمه کردن، پاکیزه کردن بزغاله از موی جهت بریان کردن: مسموط آن است که گوسفند را یلمه کنند و این الذ است از مسلوخ. (بحرالجواهر)
آنچه در تغاری به حیوانات خورانند. (آنندراج). اسم است از مصدر ’یلماق’ترکی به معنی چیدن و کندن علف و گیاه و هم اکنون در آذربایجان خوشه های چیدۀ گندم و جو و هر علف چیده را گویند اعم از اینکه به ستور بخورانند یا نخورانند. - یلمه کردن، پاکیزه کردن بزغاله از موی جهت بریان کردن: مسموط آن است که گوسفند را یلمه کنند و این الذ است از مسلوخ. (بحرالجواهر)
نام آوازی است از جملۀ شش آوازۀ موسیقی که آن شهناز، گردانیه، گوشت، مایه، نوروز و سلمک باشد. (برهان) (از آنندراج) (از غیاث اللغات) : همی تا بیفزاید از زیر رامش همی تا بیفزاید از راست سلمک. اثیرالدین اخسیکتی (ازآنندراج). ، نام پرده ای است از موسیقی. (غیاث اللغات)
نام آوازی است از جملۀ شش آوازۀ موسیقی که آن شهناز، گردانیه، گَوَشت، مایه، نوروز و سلمک باشد. (برهان) (از آنندراج) (از غیاث اللغات) : همی تا بیفزاید از زیر رامش همی تا بیفزاید از راست سلمک. اثیرالدین اخسیکتی (ازآنندراج). ، نام پرده ای است از موسیقی. (غیاث اللغات)
جسیم و تناور و قوی و زوردار، مرد جنگی و بهادر و دلاور و شجاع و پهلوان. یلولنگ. یلولیک. (ناظم الاطباء). پهلوان نامدار که درشجاعت سرآمد روزگار باشد. (از شعوری ج 2 ورق 445)
جسیم و تناور و قوی و زوردار، مرد جنگی و بهادر و دلاور و شجاع و پهلوان. یلولنگ. یلولیک. (ناظم الاطباء). پهلوان نامدار که درشجاعت سرآمد روزگار باشد. (از شعوری ج 2 ورق 445)
جانوری است شبیه به عنکبوت، گویند زهر او آدمی را هلاک کند و به عربی رتیلا خوانند. (برهان). جانوری است که چون به بدن آدمی رسد ریش کند و آنرا به عربی رتیلا گویند، و این مخفف دیلمک است. (از انجمن آرا) (از آنندراج). رتیلا که جانوری است شبیه به عنکبوت بزرگ و گزیدگی آن گاه مورث کسالتی می گردد که شخص گزیده شده در حالت اغما و چرت می افتد و یا مورث مالیخولیایی می شود که بسیار عسیرالعلاج است ولی این عوارض بندرت اتفاق می افتد. (ناظم الاطباء). در تداول امروز خراسان، نوعی رتیل را گویند که بدن او سیاه است و زهری کشنده دارد. (یادداشت محمد پروین گنابادی) : دلمکی می کند هزار بچه مرد را هست بی شمار بچه. آذری (از آنندراج)
جانوری است شبیه به عنکبوت، گویند زهر او آدمی را هلاک کند و به عربی رتیلا خوانند. (برهان). جانوری است که چون به بدن آدمی رسد ریش کند و آنرا به عربی رتیلا گویند، و این مخفف دیلمک است. (از انجمن آرا) (از آنندراج). رتیلا که جانوری است شبیه به عنکبوت بزرگ و گزیدگی آن گاه مورث کسالتی می گردد که شخص گزیده شده در حالت اغما و چرت می افتد و یا مورث مالیخولیایی می شود که بسیار عسیرالعلاج است ولی این عوارض بندرت اتفاق می افتد. (ناظم الاطباء). در تداول امروز خراسان، نوعی رتیل را گویند که بدن او سیاه است و زهری کشنده دارد. (یادداشت محمد پروین گنابادی) : دلمکی می کند هزار بچه مرد را هست بی شمار بچه. آذری (از آنندراج)
دهی از دهستان بندرج بخش دودانگۀ شهرستان ساری. سکنۀ آن 390 تن. آب آن از چشمه سار. محصول عمده آنجا غلات، لبنیات و در اراضی قرای مجاور برنج کاری دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی از دهستان بندرج بخش دودانگۀ شهرستان ساری. سکنۀ آن 390 تن. آب آن از چشمه سار. محصول عمده آنجا غلات، لبنیات و در اراضی قرای مجاور برنج کاری دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
نام دارویی که شلیم نیز گویند. (ناظم الاطباء). داروی است که چون با گوگرد بر بهق طلا کنند نافع باشد و آنرا شلیم نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان). ریوان. زوان. شالم. شولم. شلیم. سعیع. (یادداشت مؤلف). گیاهی است از تیره گندمیان که دارای خوشه های کوچکی میباشد. نباتی است یکساله و دانه های آن مدت مدیدی قادرند که قوه نمای خود را حفظ نمایند. شلمک یکی از گیاهان خوب مراتع است و در هر سال سه مرتبه میشود آنرا درو کرد، زوان. دنقه. شیلم. چچم. چچن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شیلم و مترادفات دیگر کلمه شود
نام دارویی که شلیم نیز گویند. (ناظم الاطباء). داروی است که چون با گوگرد بر بهق طلا کنند نافع باشد و آنرا شلیم نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان). ریوان. زوان. شالم. شولم. شلیم. سعیع. (یادداشت مؤلف). گیاهی است از تیره گندمیان که دارای خوشه های کوچکی میباشد. نباتی است یکساله و دانه های آن مدت مدیدی قادرند که قوه نمای خود را حفظ نمایند. شلمک یکی از گیاهان خوب مراتع است و در هر سال سه مرتبه میشود آنرا درو کرد، زوان. دنقه. شیلم. چچم. چچن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شیلم و مترادفات دیگر کلمه شود
مادگی و انگله از قیطان و امثال آن. مادگی که از قیطان یا چیزی دیگر بیرون جامه دوزند چون دسته و گوشۀ چیزی. اخکورنه. عروه: المک پرده. در آذربایجان ایلمک گویند
مادگی و انگله از قیطان و امثال آن. مادگی که از قیطان یا چیزی دیگر بیرون جامه دوزند چون دسته و گوشۀ چیزی. اخکورنه. عروه: المک پرده. در آذربایجان ایلمک گویند
جانوری است شبیه بعنکبوت و لعاب او مهلک میباشد و او را بعربی رتیلاء خوانند. (برهان) (آنندراج). جانوری است سیاهرنگ شبیه بعنکبوت بغایت زهردار بود و هرکه را که گزد هلاک نماید و بتازی رتیلا خوانند. (فرهنگ جهانگیری). رتیلاء. (مهذب الاسماء). نام یکی از حشرات است که چون بر بدن آدمی بدود ریش کند و او را بعربی رتیلاء گویند. و به حذف یاء (یعنی دلمک) نیز آمده است و در فرهنگ (یعنی جهانگیری) بضم دال آمده ’دیلمک’: مردود و دون است و تبه، تیره درون همچون شبه بی نفع چون منج سیه، پرزهر همچون دیلمک. مولانا صادق مهرجردی. (از فرهنگ سروری چ دبیرسیاقی ص 538). ، خبزدوک. (شرفنامۀ منیری)
جانوری است شبیه بعنکبوت و لعاب او مهلک میباشد و او را بعربی رتیلاء خوانند. (برهان) (آنندراج). جانوری است سیاهرنگ شبیه بعنکبوت بغایت زهردار بود و هرکه را که گزد هلاک نماید و بتازی رتیلا خوانند. (فرهنگ جهانگیری). رتیلاء. (مهذب الاسماء). نام یکی از حشرات است که چون بر بدن آدمی بدود ریش کند و او را بعربی رتیلاء گویند. و به حذف یاء (یعنی دلمک) نیز آمده است و در فرهنگ (یعنی جهانگیری) بضم دال آمده ’دُیْلَمَک’: مردود و دون است و تبه، تیره درون همچون شبه بی نفع چون منج سیه، پرزهر همچون دیلمک. مولانا صادق مهرجردی. (از فرهنگ سروری چ دبیرسیاقی ص 538). ، خبزدوک. (شرفنامۀ منیری)
پارسی تازی گشته یلمه معین یلمه را ترکی دانسته برهان و غیاث یلمه را پارسی دانسته اند یلمه گونه ای جامه است لایه دار قبا جامه پوشیدنی: وچون آفتاب جهانتاب درنقطه حمل که بیت الشرف اوست بنفخات نسیم بهاری وقطرات مدامع ابرآزاری زمین را سندس اخضر و کوهسار را یلمق احمر
پارسی تازی گشته یلمه معین یلمه را ترکی دانسته برهان و غیاث یلمه را پارسی دانسته اند یلمه گونه ای جامه است لایه دار قبا جامه پوشیدنی: وچون آفتاب جهانتاب درنقطه حمل که بیت الشرف اوست بنفخات نسیم بهاری وقطرات مدامع ابرآزاری زمین را سندس اخضر و کوهسار را یلمق احمر
گیاهی است از تیره گندمیان که دارای خوشه هایی کوچکی می باشد، نباتی است یک ساله و دانه های آن مدت مدیدی قادرند که قوه نمای خود را حفظ کنند شلمک یکی از گیاهان خوب مراتع و در هر سال سه مرتبه میشود آن را درو کرد زوان دنقه شیلم چچم چچن
گیاهی است از تیره گندمیان که دارای خوشه هایی کوچکی می باشد، نباتی است یک ساله و دانه های آن مدت مدیدی قادرند که قوه نمای خود را حفظ کنند شلمک یکی از گیاهان خوب مراتع و در هر سال سه مرتبه میشود آن را درو کرد زوان دنقه شیلم چچم چچن