جدول جو
جدول جو

معنی شلمک

شلمک
شیلم، دانۀ سرخ و تلخ گیاهی که از جو باریک تر است و ضماد آن برای معالجۀ دمل به کار می رود، شیله، چچن، چچم، شولم، گندم دیوانه
تصویری از شلمک
تصویر شلمک
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با شلمک

شلمک

شلمک
گیاهی است از تیره گندمیان که دارای خوشه هایی کوچکی می باشد، نباتی است یک ساله و دانه های آن مدت مدیدی قادرند که قوه نمای خود را حفظ کنند شلمک یکی از گیاهان خوب مراتع و در هر سال سه مرتبه میشود آن را درو کرد زوان دنقه شیلم چچم چچن
فرهنگ لغت هوشیار

شلمک

شلمک
نام دارویی که شلیم نیز گویند. (ناظم الاطباء). داروی است که چون با گوگرد بر بهق طلا کنند نافع باشد و آنرا شلیم نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) (برهان). ریوان. زوان. شالم. شولم. شلیم. سعیع. (یادداشت مؤلف). گیاهی است از تیره گندمیان که دارای خوشه های کوچکی میباشد. نباتی است یکساله و دانه های آن مدت مدیدی قادرند که قوه نمای خود را حفظ نمایند. شلمک یکی از گیاهان خوب مراتع است و در هر سال سه مرتبه میشود آنرا درو کرد، زوان. دنقه. شیلم. چچم. چچن. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به شیلم و مترادفات دیگر کلمه شود
لغت نامه دهخدا

شلمک

شلمک
دهی از دهستان بندرج بخش دودانگۀ شهرستان ساری. سکنۀ آن 390 تن. آب آن از چشمه سار. محصول عمده آنجا غلات، لبنیات و در اراضی قرای مجاور برنج کاری دارند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

دلمک

دلمک
شیریست که بعد از مایه زدن بسته شود پنیر تر دلمه. جانوریست شبیه عنکبوت رتیلا
فرهنگ لغت هوشیار

شلیک

شلیک
رها کردن تیر، تخلیه اسلحه آتشی تخلیه اسلحه آتشی (توپ و تفنگ) رها کردن گلوله، آوای خروج گلوله از سلاح آتشین، آوای خنده شدید: شلیک خنده آن ها به گوش می رسید
فرهنگ لغت هوشیار

شلکک

شلکک
ناودان، سوراخی که در ته دیوارها کنند تا آبهای کثیف و آب باران از آن بیرون رود
فرهنگ لغت هوشیار