- یلبه
- یلبه در فارسی جوشن جوشن
معنی یلبه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چیرگی
از پارسی یک دلب یک چنار
هاوشت
نواله
آوازها و غوغاها
جمع لبیب خردمندان پرمغزان
شنبلید شنبلیله، سیاهی، خوراک زایو مسابقه اسب دوانی، اسبان مسابقه. شنبلیله
برهنگی
ماهی سیم
سنگناک صلاب در فارسی (به صلابه کشیدن) سخت گرفتن سخت و استوار گردانیدن کسی را
طالب، دانشجوی علوم قدیمه
خانۀ کوچک، خانه، خانۀ روستایی، دکان
گروه اسبان که در مسابقۀ اسب دوانی شرکت کنند، اسب هایی که برای شرکت در اسب دوانی از هر جا بیاورند و آماده کنند
آرزو، امید، چشمداشت، آرمان، خواهش، درخواست
زاغ پیسه، پرنده ای شبیه کلاغ با پرهای سیاه و سفید، شک، عکّه، کسک، کلاغ پیسه، کشکرت، زاغ پیسه، زاغه پیسه، عکعک، عقعق، کلاژه، غلپه، کلاژاره، قلازاده، برای مثال زاغ سیه بودم یک چند نون / باز چو غلبه شدستم دو رنگ (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۳۶)
از صورت های فلکی جنوبی، ذات الشعور، حوض، ضفیرهالاسد
البا، خوراکی که از دل و جگر خرد شده با روغن، پیاز داغ، رب و غیره درست می کنند، قلیه پوتی، حسره الملوک
چوبی که گاوآهن را به آن ببندند و به گردن جفت گاو بگذارند، سبنج، سپنج
چیره شدن، چیرگی یافتن، چیرگی، پیروزی،
کنایه از ازدحام جمعیت، کنایه از فریاد
غلبه داشتن: چیره و پیروز بودن، کنایه از بیشتر بودن
غلبه کردن: چیره و پیروز شدن، کنایه از فریاد کردن
کنایه از ازدحام جمعیت، کنایه از فریاد
غلبه داشتن: چیره و پیروز بودن، کنایه از بیشتر بودن
غلبه کردن: چیره و پیروز شدن، کنایه از فریاد کردن
دانش پژوهان، جویندگان علم، جمع طالب
شیر دوشه چرمین، گره درشت درخت کی وت (قوطی از این واژه پهلوی ساخته شده)، ترکش، پوشینه (کپسول)
فیروزی، چیره شدن و زبر دستی
پارسی است غلیه چوبی دراز آهن زده که بدان جفت گاو زمین را شکافند قلوه پارسی است گرده گیاه مروارید سرخی، دستیانه، نژاده بزرگ تبار: زن بیماری، ماندگی سرخی، دستیانه، نژاده بزرگ تبار: زن
خانه کوچک تنگ و تاریک را گویند، خانه کوچک و محقر و بی برگ و ویران
آرزو طمع، اشتیاق
بز سپید
((غَ لَ بِ))
فرهنگ فارسی معین
پیروز گشتن، چیره شدن، چیرگی، پیروزی، تسلط، استیلا، کثرت، فراوانی، گروه بسیار، جمعیت، ازدحام، بانگ، فریاد