جدول جو
جدول جو

معنی یقن - جستجوی لغت در جدول جو

یقن
(یَ قَ / قُ / قِ)
رجل یقن،مردی که هرچه بشنود یقین نماید. (ناظم الاطباء). بی گمان. (غیاث) ، به تحقیق داننده. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
یقن
(یَ قِ)
رجل یقن بالشی ٔ، مرد آزمند و حریص به آن چیز. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
یقن
(کَ)
ثابت و واضح گردیدن کار و به تحقیق رسیدن آن. (ناظم الاطباء) ، ثابت و واضح کردن کار و یقین نمودن بر آن و دانستن آن. (ناظم الاطباء) (غیاث). بی گمان شدن. (دهار)
لغت نامه دهخدا
یقن
(یَ قَ)
ابن سام بن نوح. نواسۀ نوح نبی است و بعضی گفته اند نام او با فاء است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
یقن
(یَ قَ)
بی گمانی و بی شکی و یقین. (ناظم الاطباء). بی گمانی. (غیاث)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حقن
تصویر حقن
بازداشتن، نگه داشتن، حبس کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یون
تصویر یون
اتم یا گروهی از اتم ها که به دلیل گرفتن یا از دست دادن الکترون دارای بار منفی یا مثبت هستند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یمن
تصویر یمن
خیر و برکت، خجستگی، نیک بختی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یقه
تصویر یقه
آن بخش از لباس که دور گردن قرار دارد، گریبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یون
تصویر یون
نمدزین، روپوش، روپوش زین اسب، جناغ زین، دفنوک، غاشیهبرای مثال از فتح و ظفر بینم بر نیزۀ تو عقد / وز فرّ و هنر بینم بر دیزۀ تو یون (عنصری - ۳۴۳)
پول خرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یقین
تصویر یقین
علم و اطلاع که پس از بررسی و استدلال و برطرف شدن شک و گمان حاصل شود، امری که واضح و ثابت شده باشد، بی شک و شبهه، بی گمان، در تصوف ایمان قلبی به عوالم غیب بدون هیچ شک و تردیدی
یقین داشتن: به راستی و درستی دانستن، مطمئن بودن
یقین دانستن: مطمئن بودن
یقین کردن: باور کردن و بی گمان پذیرفتن، مطمئن شدن
به یقین: یقیناً
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیقن
تصویر تیقن
یقین داشتن، بی گمان دانستن، باور کردن، به تحقیق دانستن
فرهنگ فارسی عمید
محمد بن احمد بن محمد حنفی. او راست: کتاب اصول. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(یَ نَ عَ بَقْ قا)
شاید از: آب + رفت، آورود کردن. ارید کردن. رود کردن. روده کردن. تمام برکندن پر مرغ کشته، در آب جوشان نهادن حیوانی کشته تا پر یا پشم آن را آسان توان باز کردن
لغت نامه دهخدا
(یُ نَ)
قناعت کرده شده.
- اقل ما یقنع، کمترین چیزی که بدان قناعت کرده شود. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بی گمان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). بی گمان دانستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). علم و آگهی یافتن بر چیزی. (از اقرب الموارد). بایقین شدن. بی گمانی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : با خود گفتم اگر بر دین اسلاف بی ایقان و تیقن ثبات کنم، همچون آن جادو باشم که بر آن نابکاری مواظبت می نماید. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(یَقَ نَ)
رجل یقنه، آنکه هرچه بشنود یقین نماید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). خوش باور. میقان. یقن. (یادداشت مؤلف). و رجوع به یقن شود
لغت نامه دهخدا
اسم یونانی قرطم است. (فهرست مخزن الادویه).
- فیقن اغریون، قرطم بری است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
پسوندیست که به آخر ریشه دستوری ملحق گردد و مصدر سازد: رسیدن دمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لقن
تصویر لقن
تیز هوشی، ستون، زی سوی پارسی تازی گشته لگن تیز هوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یتن
تصویر یتن
نگونزایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یان
تصویر یان
شد (رفت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قین
تصویر قین
بنده، برده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذقن
تصویر ذقن
زدن بر گردن کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقن
تصویر شقن
کم کردن، اندک، هموار کردن زمین را پس از شخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقن
تصویر حقن
حقنه کردن، اماله کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دقن
تصویر دقن
باز داشتن، بی بهره کردن، مشت زدن
فرهنگ لغت هوشیار
کنایه ازآدم فقیروبی اهمیت و کسی است که سرش به کلاهش نیرزد و ارزش اجتماعی نداشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیقن
تصویر تیقن
بی گمان دانستن، باور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یقظ
تصویر یقظ
بیدار
فرهنگ لغت هوشیار
((یَ نَ. بَ قُ))
کنایه از آدم فقیر و بی اهمیت و کسی است که سرش به کلاهش نیرزد و ارزش اجتماعی نداشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیقن
تصویر تیقن
((تَ یَ قُّ))
بی گمان شدن، یقین داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یان
تصویر یان
الهام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یقه
تصویر یقه
گریبان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یقین
تصویر یقین
باور، بی گمانی
فرهنگ واژه فارسی سره