فرقهای از مسلمانان که منکر قضا و قدر هستند و هر کسی را در کار خود فاعل مختار میدانند. آن ها معتقدند انسان در اعمال و رفتار خود آزاد است و می تواند کاری را به ارادۀ خود انجام دهد یا ترک کند
فرقهای از مسلمانان که منکر قضا و قدر هستند و هر کسی را در کار خود فاعل مختار میدانند. آن ها معتقدند انسان در اعمال و رفتار خود آزاد است و می تواند کاری را به ارادۀ خود انجام دهد یا ترک کند
کسانی هستند که گمان کنند هرکس آفریدگار کار خویش است و کفر و معاصی را به تقدیر خدا ندانند. (تعریفات جرجانی). طائفه ای از معتزله اند. از معتزله بیست مذهب منشعب گشته که یکی از آنان قدریه است و همه در چند امر با هم اتفاق کلمه دارند یکی اینکه منکر صفات ازلی خداوند هستند و گویند خدا را علم و قدرت و حیات و سمع و بصر نیست و هیچ صفت ازلی ندارد و بر این اضافه کنند که خدای در ازل اسم و صفتی نداشته است. دیگر اینکه خدای را به چشم نتوان دید و گویند که خداوند خویشتن را نمی بیند و کسی نیز او را نتواند دید. دیگر بر حادث بودن کلام خدا و حدوث امر و نهی و خبر او همداستانند و گویند مردم در کار و پیشۀ خود آزادند و خداوند را در کار و پیشۀ ایشان و دیگر جانوران قدرت و کاری نیست و از جهت این سخن مسلمانان آنان را قدریه گویند و دیگراینکه مسلمان فاسق نه مؤمن است و نه کافر بلکه جای وی در میان این دو است و از این رو آنان را برای کناره گیری از سخن دیگر مسلمانان معتزله نامند. (الفرق بین الفرق). قدریه فرقه ای بودند که در روزگار بنی امیه پدید آمده قائل به قدرت انسان در اعمال خود شدند وگفتند آدمی را اراده آزاد است و آنان اولین فرقه ای بودند که بر اساس دینی فلسفی غیر سیاسی پدید آمدند وکار آنان بدانجا رسید که دو خلیفۀ اموی معاویه بن یزید و یزید بن ولید به مذهب ایشان درآمدند اما وفق بین ارادۀ انسان و مسئولیت او از جهتی و قدرت خداوند بر هر چیز از جهت دیگر مشکلی قدیم است که از قرنهای پیش از دولت عرب عقول مفکّران یونانی را بخود مشغول میداشت ماکدونالد در کتاب مسلم تئولوژی ص 127- 129 و گزیهر در دگم ص 75- 80 معتقدند که قدریه پیش از معتزله وجود یافته و راه را برای آنان باز کردند و معتزله وارث قدریه و فرزندان روحانی آنان بودند. دی بورگوید: معتزله جانشین قدریه بودند این مذهب مورد تأیید خلفای عباسی از زمان مأمون تا عهد متوکل قرار گرفت. اینکه قدریه میگفتند انسان مختار است از مسیحیان فراگرفته اند زیرا مسیحیان شرقی تقریباً همگی به اختیار عقیده داشتند. مسئلۀ اختیار از جمیع جهات در هیچ زمانی مانند زمان فتوحات اسلامی مورد بحث مسیحیان مشرق واقع نشد. این بحث اول مربوط به مسیح بود سپس به انسان، بعلاوه دلیل های دیگری هم وجود دارد که طائفه ای از مسلمانان اولیه که معتقد به اختیار بودند زیردست استادان مسیحی تلمذ میکردند سپس عناصر فلسفی خالص مذاهب گنوستیکی و ترجمه کتب فلسفۀ یونان مؤید این فکر گشت. (تاریخ فلسفه در اسلام دی بور ص 42). رجوع به جبر و جبریه و باب دهم مختصرالدول ابن عبری شود
کسانی هستند که گمان کنند هرکس آفریدگار کار خویش است و کفر و معاصی را به تقدیر خدا ندانند. (تعریفات جرجانی). طائفه ای از معتزله اند. از معتزله بیست مذهب منشعب گشته که یکی از آنان قدریه است و همه در چند امر با هم اتفاق کلمه دارند یکی اینکه منکر صفات ازلی خداوند هستند و گویند خدا را علم و قدرت و حیات و سمع و بصر نیست و هیچ صفت ازلی ندارد و بر این اضافه کنند که خدای در ازل اسم و صفتی نداشته است. دیگر اینکه خدای را به چشم نتوان دید و گویند که خداوند خویشتن را نمی بیند و کسی نیز او را نتواند دید. دیگر بر حادث بودن کلام خدا و حدوث امر و نهی و خبر او همداستانند و گویند مردم در کار و پیشۀ خود آزادند و خداوند را در کار و پیشۀ ایشان و دیگر جانوران قدرت و کاری نیست و از جهت این سخن مسلمانان آنان را قدریه گویند و دیگراینکه مسلمان فاسق نه مؤمن است و نه کافر بلکه جای وی در میان این دو است و از این رو آنان را برای کناره گیری از سخن دیگر مسلمانان معتزله نامند. (الفرق بین الفرق). قدریه فرقه ای بودند که در روزگار بنی امیه پدید آمده قائل به قدرت انسان در اعمال خود شدند وگفتند آدمی را اراده آزاد است و آنان اولین فرقه ای بودند که بر اساس دینی فلسفی غیر سیاسی پدید آمدند وکار آنان بدانجا رسید که دو خلیفۀ اموی معاویه بن یزید و یزید بن ولید به مذهب ایشان درآمدند اما وفق بین ارادۀ انسان و مسئولیت او از جهتی و قدرت خداوند بر هر چیز از جهت دیگر مشکلی قدیم است که از قرنهای پیش از دولت عرب عقول مفکّران یونانی را بخود مشغول میداشت ماکدونالد در کتاب مسلم تئولوژی ص 127- 129 و گزیهر در دگم ص 75- 80 معتقدند که قدریه پیش از معتزله وجود یافته و راه را برای آنان باز کردند و معتزله وارث قدریه و فرزندان روحانی آنان بودند. دی بورگوید: معتزله جانشین قدریه بودند این مذهب مورد تأیید خلفای عباسی از زمان مأمون تا عهد متوکل قرار گرفت. اینکه قدریه میگفتند انسان مختار است از مسیحیان فراگرفته اند زیرا مسیحیان شرقی تقریباً همگی به اختیار عقیده داشتند. مسئلۀ اختیار از جمیع جهات در هیچ زمانی مانند زمان فتوحات اسلامی مورد بحث مسیحیان مشرق واقع نشد. این بحث اول مربوط به مسیح بود سپس به انسان، بعلاوه دلیل های دیگری هم وجود دارد که طائفه ای از مسلمانان اولیه که معتقد به اختیار بودند زیردست استادان مسیحی تلمذ میکردند سپس عناصر فلسفی خالص مذاهب گنوستیکی و ترجمه کتب فلسفۀ یونان مؤید این فکر گشت. (تاریخ فلسفه در اسلام دی بور ص 42). رجوع به جبر و جبریه و باب دهم مختصرالدول ابن عبری شود
خون آلود کردن کسی را. (شرح قاموس) (ناظم الاطباء). بیرون آمدن خون از زخم. (از اقرب الموارد). خارج کردن خون از کسی بضربه. (از متن اللغه) ، آسان گردانیدن ازبرای کسی راهی. (شرح قاموس). آسان کردن راه را برای کسی. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از ناظم الاطباء) ، راه دادن کسی را. (از ناظم الاطباء). راه قرار دادن برای کسی. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، نزدیک گردانیدن برای کسی. ظاهر شدن برای کسی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از شرح قاموس) (از ناظم الاطباء) ، بلاعوض کسی را از مال خود دادن. (ناظم الاطباء) ، فربه ساختن شبان ماشیه را بچرا. (از متن اللغه)
خون آلود کردن کسی را. (شرح قاموس) (ناظم الاطباء). بیرون آمدن خون از زخم. (از اقرب الموارد). خارج کردن خون از کسی بضربه. (از متن اللغه) ، آسان گردانیدن ازبرای کسی راهی. (شرح قاموس). آسان کردن راه را برای کسی. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از ناظم الاطباء) ، راه دادن کسی را. (از ناظم الاطباء). راه قرار دادن برای کسی. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، نزدیک گردانیدن برای کسی. ظاهر شدن برای کسی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از شرح قاموس) (از ناظم الاطباء) ، بلاعوض کسی را از مال خود دادن. (ناظم الاطباء) ، فربه ساختن شبان ماشیه را بچرا. (از متن اللغه)
پیش رفتگی. اسم است تقدم را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : مشی فلان الیقدمیه و التقدمیه و القدمیه، اذا تقدم فی المکارم و معالی الامور و التقدیر مشی المشیه المنسوبه الی قول الناس یقدم و تقدم. (الاساس از اقرب الموارد)
پیش رفتگی. اسم است تقدم را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : مشی فلان الیقدمیه و التقدمیه و القدمیه، اذا تقدم فی المکارم و معالی الامور و التقدیر مشی المشیه المنسوبه الی قول الناس یقدم و تقدم. (الاساس از اقرب الموارد)
پیشکش، پیشباج (مالیات قبل از موعد)، پیشداد آنچه پیشکشی به کشاورز داده می شود، پیشکش کردن، پیشکش هدیه، مالیاتی که قبل از موعد پرداخت مطالبه کنند (ایلخانان مغول)، آنچه برزگر از پش گیرد مبلغ معینی که بعنوان مساعده سال بزارع میدهد و هنگام برداشت پس میگیرد، جمع تقادم
پیشکش، پیشباج (مالیات قبل از موعد)، پیشداد آنچه پیشکشی به کشاورز داده می شود، پیشکش کردن، پیشکش هدیه، مالیاتی که قبل از موعد پرداخت مطالبه کنند (ایلخانان مغول)، آنچه برزگر از پش گیرد مبلغ معینی که بعنوان مساعده سال بزارع میدهد و هنگام برداشت پس میگیرد، جمع تقادم