جدول جو
جدول جو

معنی یقد - جستجوی لغت در جدول جو

یقد
یک کم، یک مقدار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یقه
تصویر یقه
آن بخش از لباس که دور گردن قرار دارد، گریبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقد
تصویر عقد
جملاتی که با خواندن آن دو نفر زن و شوهر می شوند، صیغۀ ازدواج، مراسمی که در آن این صیغه خوانده می شود، مراسم خواندن صیغۀ نکاح،
عهد و پیمان، قول و قرار، قرار مدار، ایلاف، موعد، بیعت، قرار و مدار مثلاً عقد اخوت
بستن، گره زدن، محکم کردن
کنایه از معضل، مشکل
پیچیدگی
عقد بستن: عهد و پیمان بستن، عقد کردن
عقد کردن: عقد نکاح کردن، صیغۀ زناشویی خواندن، زنی را به عقد ازدواج درآوردن
عقد بیع: در فقه و حقوق اجرای صیغۀ بیع، خواندن صیغۀ شرعی در خرید و فروش
عقد ضمان: در فقه و حقوق برعهده گرفتن بدهی کس دیگر و ضامن او شدن
عقد لازم: در فقه و حقوق عقدی که طرفین معامله حق فسخ آن را ندارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقد
تصویر عقد
قلاده، گلوبند، گردن بند
عقد ثریا: در علم نجوم چند ستارۀ درخشان در صورت فلکی ثور که صورت گردن بندی را تشکیل داده، پروین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حقد
تصویر حقد
خشم و دشمنی نسبت به کسی، کینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قید
تصویر قید
زندان، بند، یادداشت، ذکر، افسار،
در دستور زبان کلمه ای که مفهوم فعل، صفت یا کلمۀ دیگر را به زمان، مکان یا چگونگی و حالتی مقید می سازد،
در علوم ادبی در قافیه، حرف ساکنی که قبل از حرف روی واقع می شود مانند «ر» در کلمۀ «مرد»، درصورتی که قافیه واقع شده باشد،
ریسمان یا چیز دیگر که به پای انسان یا چهارپایان می بستند
در قید حیات بودن: زنده بودن
قید اندازه: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ زمان است مقدار یا اندازه است قید مقدار
قید تاکید: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ تاکید است مانند بی گفتگو، ناچار، بی گمان، بی چند و چون، البته، لابد
قید ترتیب: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ چگونگی قرارگرفتن است مانند یکان یکان، دسته دسته، پیاپی، دمادم
قید حالت: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ حالت فعل است مانند چنین، گریان، شتابان، عاقلانه
قید زمان: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ زمان است مانند ناگهان، پیوسته، همواره، دیر، زود، بامداد
قید شک و ظن: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ گمان و تردید است مانند گویی، پنداری، مگر، شاید
قید مقدار: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ زمان است مقدار یا اندازه است مانند بسیار، اندک، بیش، کم، بسا، بسی
قید مکان: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ مکان است مانند بالا، پایین، پیش، پس، آنجا، اینجا، همه جا
قید نفی: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ نفی یا رد است مانند نه، هرگز، به هیچ رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فقد
تصویر فقد
گم کردن، از دست دادن، فقدان، نبود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقد
تصویر عقد
عقده ها، گره ها، جمع واژۀ عقده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقد
تصویر نقد
مقابل نسیه، ویژگی خریدی که پول آن فی الحال داده شود، ظاهر ساختن عیوب یا محاسن کلام، جمع نقود، پول و بها، جدا کردن پول خوب از بد، سره کردن
نقد حال: زبان حال، سخن یا قصه که مناسب حال گوینده یا شنونده باشد، حسب حال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یعد
تصویر یعد
از وعید: نوید بد می دهد از وعد: نوید نیک می دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یقا
تصویر یقا
ترکی گریپان گریبان نوژه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یقظ
تصویر یقظ
بیدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاد
تصویر یاد
ذکر، اندیشه، تذکر نام و نشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقد
تصویر نقد
آنچه در حال داده شود، وجه حاضر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقد
تصویر مقد
راه، زمین هموار، بیابان هموار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قید
تصویر قید
اندازه کردن، منگنه، پرس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فقد
تصویر فقد
از دست دادن گم کردن گم کردن از دست دادن
فرهنگ لغت هوشیار
محکم کردن عهد و پیمان، پیمان موکد، عقد بمعنی عهد، پناه بردن به کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقد
تصویر حقد
غضب ثابت، کینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقد
تصویر رقد
خفتن، سرد بازاری، فرناسیدن (غفلت کردن)، پذیرایی نکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یقه
تصویر یقه
گریبان، یخه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقد
تصویر عقد
((عَ قْ))
بستن، گره زدن، عهد و پیمان بستن، عهد، پیمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقد
تصویر عقد
((عِ))
گردن بند، جمع عقود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فقد
تصویر فقد
((فَ قْ))
گم کردن، از دست دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قید
تصویر قید
((ق))
بند زنجیر، جمع اقیاد، قیود، شرط، عهد، پیمان، کلمه ای است که غیر از اسم کلمات دیگری مانند فعل و صفت، را به زمان، مکان یا حالت خاصی مقید سازد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقد
تصویر نقد
((نَ))
جدا کردن خوب و سره از بد و ناسره، ادبی تشخیص معایب و محاسن اثری ادبی، پرداخت بهای کالا در همان هنگام خرید، مقابل نسیه، سکه فلزی، پول رایج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاد
تصویر یاد
((پس.))
دارای معنی قبول فعل، بنیاد، فریاد، زامیاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاد
تصویر یاد
حافظه، ذهن، آموزش، تعلیم، بیداری، اندیشه، فکر، خاطر، کسی دادن کسی را آموزس دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عقد
تصویر عقد
((عُ قَ))
جمع عقده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حقد
تصویر حقد
((حِ))
کینه ورزی، عناد، جمع احقاد، حقود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاد
تصویر یاد
ذکر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از یقه
تصویر یقه
گریبان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از قید
تصویر قید
سان واژه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عقد
تصویر عقد
گواه گیران، پیمان، پیوند زناشویی
فرهنگ واژه فارسی سره
مقداری، کمی
فرهنگ گویش مازندرانی