جملاتی که با خواندن آن دو نفر زن و شوهر می شوند، صیغۀ ازدواج، مراسمی که در آن این صیغه خوانده می شود، مراسم خواندن صیغۀ نکاح، عهد و پیمان، قول و قرار، قرار مدار، ایلاف، موعد، بیعت، قرار و مدار مثلاً عقد اخوت بستن، گره زدن، محکم کردن کنایه از معضل، مشکل پیچیدگی عقد بستن: عهد و پیمان بستن، عقد کردن عقد کردن: عقد نکاح کردن، صیغۀ زناشویی خواندن، زنی را به عقد ازدواج درآوردن عقد بیع: در فقه و حقوق اجرای صیغۀ بیع، خواندن صیغۀ شرعی در خرید و فروش عقد ضمان: در فقه و حقوق برعهده گرفتن بدهی کس دیگر و ضامن او شدن عقد لازم: در فقه و حقوق عقدی که طرفین معامله حق فسخ آن را ندارند
جملاتی که با خواندن آن دو نفر زن و شوهر می شوند، صیغۀ ازدواج، مراسمی که در آن این صیغه خوانده می شود، مراسم خواندن صیغۀ نکاح، عَهد و پِیمان، قُول و قَرار، قَرار مَدار، ایلاف، مَوعِد، بِیعَت، قَرار و مَدار مثلاً عقد اخوت بستن، گره زدن، محکم کردن کنایه از معضل، مشکل پیچیدگی عَقد بستن: عهد و پیمان بستن، عقد کردن عَقد کردن: عقد نکاح کردن، صیغۀ زناشویی خواندن، زنی را به عقد ازدواج درآوردن عَقد بیع: در فقه و حقوق اجرای صیغۀ بیع، خواندن صیغۀ شرعی در خرید و فروش عَقد ضمان: در فقه و حقوق برعهده گرفتن بدهی کس دیگر و ضامن او شدن عَقد لازم: در فقه و حقوق عقدی که طرفین معامله حق فسخ آن را ندارند
زندان، بند، یادداشت، ذکر، افسار، در دستور زبان کلمه ای که مفهوم فعل، صفت یا کلمۀ دیگر را به زمان، مکان یا چگونگی و حالتی مقید می سازد، در علوم ادبی در قافیه، حرف ساکنی که قبل از حرف روی واقع می شود مانند «ر» در کلمۀ «مرد»، درصورتی که قافیه واقع شده باشد، ریسمان یا چیز دیگر که به پای انسان یا چهارپایان می بستند در قید حیات بودن: زنده بودن قید اندازه: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ زمان است مقدار یا اندازه است قید مقدار قید تاکید: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ تاکید است مانند بی گفتگو، ناچار، بی گمان، بی چند و چون، البته، لابد قید ترتیب: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ چگونگی قرارگرفتن است مانند یکان یکان، دسته دسته، پیاپی، دمادم قید حالت: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ حالت فعل است مانند چنین، گریان، شتابان، عاقلانه قید زمان: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ زمان است مانند ناگهان، پیوسته، همواره، دیر، زود، بامداد قید شک و ظن: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ گمان و تردید است مانند گویی، پنداری، مگر، شاید قید مقدار: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ زمان است مقدار یا اندازه است مانند بسیار، اندک، بیش، کم، بسا، بسی قید مکان: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ مکان است مانند بالا، پایین، پیش، پس، آنجا، اینجا، همه جا قید نفی: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ نفی یا رد است مانند نه، هرگز، به هیچ رو
زندان، بند، یادداشت، ذِکر، افسار، در دستور زبان کلمه ای که مفهوم فعل، صفت یا کلمۀ دیگر را به زمان، مکان یا چگونگی و حالتی مقید می سازد، در علوم ادبی در قافیه، حرف ساکنی که قبل از حرف رَوی واقع می شود مانندِ «ر» در کلمۀ «مرد»، درصورتی که قافیه واقع شده باشد، ریسمان یا چیز دیگر که به پای انسان یا چهارپایان می بستند در قید حیات بودن: زنده بودن قِید اندازه: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ زمان است مقدار یا اندازه است قید مقدار قِید تاکید: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ تاکید است مانندِ بی گفتگو، ناچار، بی گمان، بی چند و چون، البته، لابد قِید ترتیب: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ چگونگی قرارگرفتن است مانندِ یکان یکان، دسته دسته، پیاپی، دمادم قِید حالت: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ حالت فعل است مانندِ چنین، گریان، شتابان، عاقلانه قِید زمان: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ زمان است مانندِ ناگهان، پیوسته، همواره، دیر، زود، بامداد قِید شک و ظن: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ گمان و تردید است مانندِ گویی، پنداری، مگر، شاید قِید مقدار: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ زمان است مقدار یا اندازه است مانندِ بسیار، اندک، بیش، کم، بسا، بسی قِید مکان: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ مکان است مانندِ بالا، پایین، پیش، پس، آنجا، اینجا، همه جا قِید نفی: در دستور زبان قیدی که نشان دهندۀ نفی یا رد است مانندِ نه، هرگز، به هیچ رو
مقابل نسیه، ویژگی خریدی که پول آن فی الحال داده شود، ظاهر ساختن عیوب یا محاسن کلام، جمع نقود، پول و بها، جدا کردن پول خوب از بد، سره کردن نقد حال: زبان حال، سخن یا قصه که مناسب حال گوینده یا شنونده باشد، حسب حال
مقابلِ نسیه، ویژگی خریدی که پول آن فی الحال داده شود، ظاهر ساختن عیوب یا محاسن کلام، جمع نقود، پول و بها، جدا کردن پول خوب از بد، سره کردن نقد حال: زبان حال، سخن یا قصه که مناسب حال گوینده یا شنونده باشد، حسب حال