جدول جو
جدول جو

معنی یقاق - جستجوی لغت در جدول جو

یقاق
به لغت ترکی به معنی کمان آهنین است. (از اخبارالدوله السلجوقیه ص 1). رجوع به کمان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زقاق
تصویر زقاق
کوچه، کوچۀ تنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یراق
تصویر یراق
ابزار جنگی از قبیل شمشیر، سپر، تیر، کمان، تفنگ و امثال آن ها
مجموع زین، نمدزین، تنگ، دهانه و آنچه اسب را با آن می آرایند، آشرمه، زین و برگ، زین افزار، یراغ، ساز
نوار بافته شده از مفتول های نازک فلزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دقاق
تصویر دقاق
بسیار کوبنده، آردفروش، گازر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دقاق
تصویر دقاق
دقیق ها، باریک، جمع واژۀ دقیق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یتاق
تصویر یتاق
پاس، کشیک، نگهبانی، حفظ و حراست، برای مثال تو مست شراب و خواب و ما را / بی خوابی کشت در یتاقت (سعدی۲ - ۶۲۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شقاق
تصویر شقاق
مخالفت کردن، ناسازگاری، ترک، شکاف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رقاق
تصویر رقاق
رقیق، نازک، نان نازک مثل نان لواش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یساق
تصویر یساق
قاعده و قانون، نظام، سیاست، سزا، قصاص
فرهنگ فارسی عمید
(دِ)
جمع واژۀ دقیق، به معنی باریک. (غیاث) (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ دقیقه، ریزه و تراشه. (ناظم الاطباء).
- دقاق العیدان، ریزه های چوب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به دقاق شود.
- دقاق الکندر، ریزه های کندر که از او متقشر گردد. (از تحفۀ حکیم مؤمن) (از مخزن الادویه).
، همم دقاق، همتهای فرومایه، گویند: لهم همم دقاق، أی خساس. (از ذیل اقرب الموارد از تاج) ، نام معاء سیم از امعاء سته، و نام دیگر آن لفایف است. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به دقیق و امعاء و امعاء دقاق شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خصومت. خصومت کردن. دعوی حق خود کردن. محاقه. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَقْ قا)
حقه گر. آنکه حقه سازد. ج، حقاقین، حقاقون. (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ)
جمع واژۀ حقه، حقاق العرفط، نهال های درخت عرفط. (منتهی الارب) ، خصام، نزق الحقاق،خصومت کننده در چیزهای ادنی و ریزه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
متاع ردی خانه. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). اسقاط متاع خانه. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(دُ)
ریزه و شکسته از هر چیز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
- دقاق العیدان، ریزه های چوب، و آنرا بکسر اول نیز خوانند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
، باریک. (منتهی الارب). دقیق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هرزه گوی، (آنندراج)، ایغاغ، نمام، سخن چین، ساعی، (فرهنگ فارسی معین) : و فرمود که با آن جماعت بگوئید که از روی استحقاق و یاسای چنگیزخان که ایقاق کذاب را بکشند تا دیگر کسان اعتبار گیرند، (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از یراق
تصویر یراق
سلاح، اسلحه سپاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یتاق
تصویر یتاق
پاسبانی، پاس داشتن، محافظت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
چوبکوب کوبنده، آرد فروش باریکی، خرده ریز ریزه تراشه آرد فروش باریکی، باریک دقیق، خرده ریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقاق
تصویر رقاق
نازک، رقیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زقاق
تصویر زقاق
خیک ساز خیک فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حقاق
تصویر حقاق
مخاصمه و مرافعه کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقاق
تصویر شقاق
دشمنی، خصومت، ناسازگاری، نفاق، مخالفت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقاق
تصویر عقاق
آب تلخ بار ماده ستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یطاق
تصویر یطاق
یاطاق: ترکی خوابگاه شبستان خوابگاه
فرهنگ لغت هوشیار
خوارزمی چاپلوس، انیشه (جاسوس) سخن چین (نمام)، هرزه گوی نمام سصخن چین ساعی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یساق
تصویر یساق
قاعده و قانون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یطاق
تصویر یطاق
((یَ))
خوابگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یراق
تصویر یراق
((یَ))
ساز و برگ اسب، سلاح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یتاق
تصویر یتاق
((یَ))
کشیک، نگهبانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شقاق
تصویر شقاق
((ش))
دشمنی ورزیدن، دشمنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رقاق
تصویر رقاق
((رُ))
نازک، نان لواش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دقاق
تصویر دقاق
((دُ))
باریکی، باریک، دقیق، خرده ریز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دقاق
تصویر دقاق
((دَ قّ))
آردفروش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یساق
تصویر یساق
((یَ))
سیاست، فسق (سنگلاخ)، ترتیب و ساختگی
فرهنگ فارسی معین