سی و ششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۸۳ آیه، یس، حبیب نجّار، قلب قرآن، ریحانهالقرآن، دافعه. گفته اند که «یا» حرف ندا و «سین» مختصر کلمۀ سید و خطاب به حضرت رسول است. بعضی نیز گفته اند که تصغیر انسان و به معنی «یا انسان» است
سی و ششمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۸۳ آیه، یس، حبیب نجّار، قلب قرآن، ریحانهالقرآن، دافعه. گفته اند که «یا» حرف ندا و «سین» مختصر کلمۀ سید و خطاب به حضرت رسول است. بعضی نیز گفته اند که تصغیر انسان و به معنی «یا انسان» است
جمع ذعلوب. کناره جامه های پاره و خرقه ها یا آنچه از جامه های پاره شده بدان آویزان باشد. جامه های کهنه. جامه های خلق: لقد اکون علی الحاجات ذا لبث و احوذیّاً اذا انضم ّ الذعالیب. و سیوطی در المزهر گوید. ذعالیب جمعی است بی واحد
جمع ذُعلوب. کناره جامه های پاره و خرقه ها یا آنچه از جامه های پاره شده بدان آویزان باشد. جامه های کهنه. جامه های خَلَق: لقد اکون علی الحاجات ذا لبث و احوذیّاً اذا انضم ّ الذعالیب. و سیوطی در المزهر گوید. ذعالیب جمعی است بی واحد
پاره های متفرق زمین گیاهناک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و یقال: ارض فیها تعاشیب، ای عشب. و آن جمعی است بی واحد. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
پاره های متفرق زمین گیاهناک. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و یقال: ارض فیها تعاشیب، ای عشب. و آن جمعی است بی واحد. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
علی الجمع، تازیان بیابان باش خاصه، و لا واحد له و قیل هو جمع اعراب و النسبه الیه اعرابی و هو واحده. (منتهی الارب). و رجوع به اعرابی شود. جمع واژۀ اعراب. (ناظم الاطباء). جج و لیس اعراب جمعاً لعرب. (مهذب الاسماء). اهل بادیه. بادیه نشین. و صاحب اقرب الموارد ذیل اعراب آرد: ساکنان بادیه از عرب بخصوص واحدی ندارد و گویند واحد آن اعرابی است و در شعر فصیح اعاریب آمده چون: اعاریب ذوو فخر بافک. و در صحاح آمده است: نسبت به اعراب اعرابی است، واحدی ندارد و اعراب جمع عرب نیست مانند انباط که جمع واژۀ نبط است بلکه عرب اسم جنس است - انتهی. و در تعریفات آمده است که: اعراب، جاهل از عرب. (از اقرب الموارد). و در متن اللغه آمده است: اعراب بادیه نشینان اند و مفردی ندارد و نسبت بدان اعرابی است یا هر بادیه نشینی که در طلب گیاه و جستجوی جایگاه بارانی باشد خواه عربی و خواه از موالی را اعرابی خوانند. جمع واژۀ اعراب. و رجوع به اعراب و اعرابی شود
علی الجمع، تازیان بیابان باش خاصه، و لا واحد له و قیل هو جمع اعراب و النسبه الیه اعرابی و هو واحده. (منتهی الارب). و رجوع به اعرابی شود. جَمعِ واژۀ اعراب. (ناظم الاطباء). جج و لیس اعراب جمعاً لعرب. (مهذب الاسماء). اهل بادیه. بادیه نشین. و صاحب اقرب الموارد ذیل اعراب آرد: ساکنان بادیه از عرب بخصوص واحدی ندارد و گویند واحد آن اعرابی است و در شعر فصیح اعاریب آمده چون: اعاریب ذوو فخر بافک. و در صحاح آمده است: نسبت به اعراب اعرابی است، واحدی ندارد و اعراب جمع عرب نیست مانند انباط که جَمعِ واژۀ نَبَط است بلکه عرب اسم جنس است - انتهی. و در تعریفات آمده است که: اعراب، جاهل از عرب. (از اقرب الموارد). و در متن اللغه آمده است: اعراب بادیه نشینان اند و مفردی ندارد و نسبت بدان اعرابی است یا هر بادیه نشینی که در طلب گیاه و جستجوی جایگاه بارانی باشد خواه عربی و خواه از موالی را اعرابی خوانند. جَمعِ واژۀ اعراب. و رجوع به اعراب و اعرابی شود
در مصباح آرد: گویا جمع واژۀ تعساف است. بر وزن تفعال که در ثلاثی مجرد مطرد است. (از اقرب الموارد). یقال: ’عسفت الطریق’، اذا اسلکته علی غیر قصد و ’هو راکب التعاسیف’، یعنی بدون قصد راه پیماینده است. (ناظم الاطباء)
در مصباح آرد: گویا جَمعِ واژۀ تَعساف است. بر وزن تفعال که در ثلاثی مجرد مطرد است. (از اقرب الموارد). یقال: ’عسفت الطریق’، اذا اسلکته علی غیر قصد و ’هو راکب التعاسیف’، یعنی بدون قصد راه پیماینده است. (ناظم الاطباء)