اسیر. یتیم. این کلمه در جملۀ اتباعی یتیم یسیر متداول است و شاید اصل کلمه اسیر نیز همین کلمه باشد و در ترجمه تفسیر طبری کلمه یسیر مکرر به معنی اسیر آمده است. (یادداشت مؤلف). این کلمه هم اکنون در آذربایجان به صورت اتباع هم با کلمه اسیرآید (به صورت اسیر یسیر) و هم با کلمه یتیم (به صورت یتیم یسیر البته به کسر یاء اول) : و گفت هیچکس را با این یسیران و این خواسته ها کاری نیست. (ترجمه تفسیر طبری). و رجوع به یسر و یسیری شود. - یسیر گرفتن، اسیرگرفتن: و نگذاشت که یک نفر آدمی یسیر گیرند چنانکه لشکریان یک چهارپای از آن شهر بیرون نیاوردند. (تاریخ غازانی ص 44)
اسیر. یتیم. این کلمه در جملۀ اتباعی یتیم یسیر متداول است و شاید اصل کلمه اسیر نیز همین کلمه باشد و در ترجمه تفسیر طبری کلمه یسیر مکرر به معنی اسیر آمده است. (یادداشت مؤلف). این کلمه هم اکنون در آذربایجان به صورت اتباع هم با کلمه اسیرآید (به صورت اسیر یسیر) و هم با کلمه یتیم (به صورت یتیم یسیر البته به کسر یاء اول) : و گفت هیچکس را با این یسیران و این خواسته ها کاری نیست. (ترجمه تفسیر طبری). و رجوع به یسر و یسیری شود. - یسیر گرفتن، اسیرگرفتن: و نگذاشت که یک نفر آدمی یسیر گیرند چنانکه لشکریان یک چهارپای از آن شهر بیرون نیاوردند. (تاریخ غازانی ص 44)
آسان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (دهار) (غیاث) (مهذب الاسماء). سهل. هین. آسان خوار. مقابل دشخوار. مقابل دشوار. (یادداشت مؤلف). - یسیر کردن، آسان کردن. سهل گردانیدن: بر تو یسیر کرد خداوند کار تو ایزد کناد کار همه بندگان یسیر. منوچهری. گروهی بی حساب اندرشوند و گروهی را حساب یسیر کنند و گروهی رابه شفاعت تو ببخشند. (کشف المحجوب هجویری ص 296). ، اندک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (دهار) (غیاث). کم. قلیل. بکی. نزر. نزیر. نذر. منزور. مقابل کثیر. (یادداشت مؤلف) : طبع بهیمی را که داعیۀ بی خویشتنی و مهیج خلیعالعذاری است از خود دور می گرداند و آن در مدتی یسیر تیسیر می پذیرد. (سندبادنامه ص 54) ، قمارباز. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
آسان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (دهار) (غیاث) (مهذب الاسماء). سهل. هین. آسان خوار. مقابل دشخوار. مقابل دشوار. (یادداشت مؤلف). - یسیر کردن، آسان کردن. سهل گردانیدن: بر تو یسیر کرد خداوند کار تو ایزد کناد کار همه بندگان یسیر. منوچهری. گروهی بی حساب اندرشوند و گروهی را حساب یسیر کنند و گروهی رابه شفاعت تو ببخشند. (کشف المحجوب هجویری ص 296). ، اندک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (دهار) (غیاث). کم. قلیل. بکی. نزر. نزیر. نذر. منزور. مقابل کثیر. (یادداشت مؤلف) : طبع بهیمی را که داعیۀ بی خویشتنی و مهیج خلیعالعذاری است از خود دور می گرداند و آن در مدتی یسیر تیسیر می پذیرد. (سندبادنامه ص 54) ، قمارباز. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
جرفادقانی. مردی خوش طبع و در مراتب نظم قدرتی تمام داشته و در خدمت امام قلیخان حاکم فارس بسر میبرد و در هزالی اشعار نیکو دارد: لب بر لب معشوقه نه و سینه به سینه کز کام گذشتن روش عهد قدیم است. مولانا سیری قطعه ای گفته و به میرزا فصیحی فرستاده و در سفر حجاز وفات یافته. این قطعه از اوست: ای آنکه ببازار سخن طبع منیرت بگشوده بهم چشمۀ خورشید دکان را بیتی ز تو افتاده در افواه خلایق کآن بیت دهد چاشنی قند دهان را لیک اهل نفاقش بهم از روی تمسخر گویند که این بیت بلندی است فلان را. (از آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 212). رجوع به تذکرۀ نصر آبادی ص 269 و 270 شود
جرفادقانی. مردی خوش طبع و در مراتب نظم قدرتی تمام داشته و در خدمت امام قلیخان حاکم فارس بسر میبرد و در هزالی اشعار نیکو دارد: لب بر لب معشوقه نه و سینه به سینه کز کام گذشتن روش عهد قدیم است. مولانا سیری قطعه ای گفته و به میرزا فصیحی فرستاده و در سفر حجاز وفات یافته. این قطعه از اوست: ای آنکه ببازار سخن طبع منیرت بگشوده بهم چشمۀ خورشید دکان را بیتی ز تو افتاده در افواه خلایق کآن بیت دهد چاشنی قند دهان را لیک اهل نفاقش بهم از روی تمسخر گویند که این بیت بلندی است فلان را. (از آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 212). رجوع به تذکرۀ نصر آبادی ص 269 و 270 شود
عدم رغبت به طعام و شراب، ضد گرسنگی و ضد تشنگی. پری و سرشاری. (ناظم الاطباء). مقابل گرسنگی. شبع: ولیکن ازسر سیری بود اگر قومی بتره بازفروشند من و سلوی را. ظهیرالدین فاریابی. ایزدتعالی گندم غذای (آدم کرد هرچند از وی میخورد سیری نیافت. (نوروزنامه). یکی از حکما پسر را نهی کرد از بسیار خوردن که سیری مردم را رنجور کند. (گلستان). از گلوی خود ربودن وقت حاجت همت است ورنه هر کس وقت سیری پیش سگ نان افکند. صائب. ، مجازاً، بی نیازی. استغناء: بسا کسا که ندیم حریره و بره است و بس کس است که سیری نیاید از ملکش. ابوالمؤید بلخی. نیابی همی سیری از کارزار کمربند ببسیچ وسر برمخار. فردوسی. چگونه ست کز حرب سیری نیایی چگونه که بر جای هرگز نپایی. زینبی
عدم رغبت به طعام و شراب، ضد گرسنگی و ضد تشنگی. پری و سرشاری. (ناظم الاطباء). مقابل گرسنگی. شبع: ولیکن ازسر سیری بود اگر قومی بتره بازفروشند من و سلوی را. ظهیرالدین فاریابی. ایزدتعالی گندم غذای (آدم کرد هرچند از وی میخورد سیری نیافت. (نوروزنامه). یکی از حکما پسر را نهی کرد از بسیار خوردن که سیری مردم را رنجور کند. (گلستان). از گلوی خود ربودن وقت حاجت همت است ورنه هر کس وقت سیری پیش سگ نان افکند. صائب. ، مجازاً، بی نیازی. استغناء: بسا کسا که ندیم حریره و بره است و بس کس است که سیری نیاید از ملکش. ابوالمؤید بلخی. نیابی همی سیری از کارزار کمربند ببسیچ وسر برمخار. فردوسی. چگونه ست کز حرب سیری نیایی چگونه که بر جای هرگز نپایی. زینبی
ابومصعب ’مطرف بن’ عبدالله بن سلیمان بن یسار یساری، از راویان بود و از مالک بن انس خبر شنید و محمد بن یحیی ذهلی از او روایت کرد. (از لباب الانساب). یکی از ویژگی های برجسته روات در تاریخ اسلام این است که آنان تنها نقل کنندگان ساده احادیث نبوده اند، بلکه مسئولیت سنگینی در ارزیابی صحت روایات و نقل دقیق آن ها بر عهده داشته اند. محدثان به بررسی دقیق اسناد و شرایط راویان پرداخته اند تا بتوانند احادیث صحیح را از آنچه ممکن است تغییر یا تحریف شده باشد، تمییز دهند. سلیمان بن محمد یساری حجازی، وی از عبدالله بن عمران بن ابی فروه حدیث شنید وزبیر بن بکار از او روایت دارد. (از لباب الانساب) سلیمان بن محمد بن عبدالله بن یسار اسلمی یساری مدنی جاری، در جار سکنی گزید و از عبدالله بن زید بن اسلم و مالک بن انس و ابی ذئب و جز آنان روایت دارد. او راستگو بود. (از لباب الانساب)
ابومصعب ’مطرف بن’ عبدالله بن سلیمان بن یسار یساری، از راویان بود و از مالک بن انس خبر شنید و محمد بن یحیی ذهلی از او روایت کرد. (از لباب الانساب). یکی از ویژگی های برجسته روات در تاریخ اسلام این است که آنان تنها نقل کنندگان ساده احادیث نبوده اند، بلکه مسئولیت سنگینی در ارزیابی صحت روایات و نقل دقیق آن ها بر عهده داشته اند. محدثان به بررسی دقیق اسناد و شرایط راویان پرداخته اند تا بتوانند احادیث صحیح را از آنچه ممکن است تغییر یا تحریف شده باشد، تمییز دهند. سلیمان بن محمد یساری حجازی، وی از عبدالله بن عمران بن ابی فروه حدیث شنید وزبیر بن بکار از او روایت دارد. (از لباب الانساب) سلیمان بن محمد بن عبدالله بن یسار اسلمی یساری مدنی جاری، در جار سکنی گزید و از عبدالله بن زید بن اسلم و مالک بن انس و ابی ذئب و جز آنان روایت دارد. او راستگو بود. (از لباب الانساب)
سیری از آب بهتر از تشنگی بود و سیری از نان بهتر از گرسنگی بود. حضرت دانیال اگر کسی خود را سیر بیند، دلیل کند بی نیاز گردد. اگر خویشتن را گرسنه و ضعیف بیند، دلیل است گناه و معصیت کند. بهتر آن است کسی خود را به حال اعتدال بیند، چنانکه نه سیر بود و نه گرسنه.
سیری از آب بهتر از تشنگی بود و سیری از نان بهتر از گرسنگی بود. حضرت دانیال اگر کسی خود را سیر بیند، دلیل کند بی نیاز گردد. اگر خویشتن را گرسنه و ضعیف بیند، دلیل است گناه و معصیت کند. بهتر آن است کسی خود را به حال اعتدال بیند، چنانکه نه سیر بود و نه گرسنه.