جدول جو
جدول جو

معنی یرنداخ - جستجوی لغت در جدول جو

یرنداخ
(یَ رَ)
یرنداق. دوال. تسمه. (یادداشت مؤلف). سختیان. (لغت فرس اسدی نسخۀ خطی نخجوانی) :
گفتم میان کشانی گفتا که هیچ نایم
زد دست بر کمربند بگسست او یرنداخ.
عسجدی.
و رجوع به یرنداق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از برنداف
تصویر برنداف
تسمه، دوال، روده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرنداخ
تصویر پرنداخ
تسمه یا کمربندی که از تیماج درست کنند
تیماج، پوست دباغی شدۀ بز، پرانداخ، اپرنداخ، سختیان، پرندخ، لکا، گوزگانی، کوزکانی، ساختیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یرنداق
تصویر یرنداق
چرم خام، تسمه، دوال، دوالی که به گردن اسب می بندند، تسمه که روی زین بسته شود، در علم زیست شناسی روده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرانداخ
تصویر پرانداخ
تیماج، پوست دباغی شدۀ بز، سختیان، ساختیان، پرنداخ، کوزکانی، گوزگانی، لکا، اپرنداخ، پرندخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اپرنداخ
تصویر اپرنداخ
تیماج، پوست دباغی شدۀ بز، پرندخ، پرنداخ، ساختیان، کوزکانی، سختیان، پرانداخ، لکا، گوزگانی
فرهنگ فارسی عمید
(فِ رِ)
نام دو ریگستان بسیار طویل در دهناء. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(فِ رِ)
سنگخوار. (منتهی الارب). القطاه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(پَ اَ)
تیماج. سختیان. (برهان). پرندخ. (جهانگیری). گوزگانی. پرنداخ. ساغری سوخته
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
سختیان. تیماج. گوزگانی. پرنداخ. پرانداخ
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ)
کوهی در برلور. (از سفرنامۀ استرآباد و مازندران رابینو ص 130)
لغت نامه دهخدا
(چَرَ)
نام محله ایست از محلات تبریز. (برهان) (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج). محله ای در شهر تبریز. (ناظم الاطباء). نام محله ای به تبریز:
تبریز مرا راحت جان خواهد بود
پیوسته مرا ورد زبان خواهد بود
تا درنکشم آب چرنداب و کجیل
سرخاب ز چشم من روان خواهد بود.
کمال خجندی (از انجمن آرا).
، مؤلف مرآت البلدان نویسد: ’صاحب معجم البلدان گوید، اسم رودخانه و قصبه ایست نزدیک تبریز’. (ازمرآت البلدان ج 4 ص 322).
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
یرنداق. یشمه. تسمه. حمیر. حمیره که بدان زین بندند. (منتهی الارب در ح م ر). اشکز
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
انکار و حاشا. (برهان) : خلق درنیافتند وی را مهجور کردند و برخاستند بانکار و ارندان. (از طبقات پیر هرات خواجه عبدالله انصاری از جهانگیری و فرهنگ رشیدی و شعوری) ، شراب، دانه ای که شیر را پنیر می گرداند، جایگاه حربا بر درخت چون برخیزد. (مهذب الاسماء). ارنهالحرباء، جائی از درخت که حربا بر آن بایستد. آشیان حربا که از چوب باشد. ج، ارن. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
تسمه و دوال. (برهان). چرم زین و لگام. و صحیح آن برنداق است. (از آنندراج) :
ازیرا که می زین و زآن بایدت
برنداف زین و عنان و لگام.
مختاری (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ)
مصحف یرنداق. (حاشیۀ معین بر برهان قاطع). ’برنداف’ که در برهان آمده غلط است و اصل آن برنداق و یرنداق است. (یادداشت دهخدا). و رجوع به برنداف و یرنداق شود
لغت نامه دهخدا
(فَ رَ)
کوهی است در ناحیۀ دهناء و در مقابلش یک کوه دیگر است که آن دو را فرنداذان گویند. (از معجم البلدان) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
تیماج و سختیان. (برهان). پیرانداخ
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
اپرنداخ
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
تیماج و سختیان. (برهان). ساغری سوخته. کیمخت:
گفتم میان گشائی گفتا که هیچ تابم (؟)
زد دست بر کمربند بگسست او پرنداخ.
عسجدی.
فرهنگ رشیدی پرنداخ با جیم آورده بی ذکر شاهدی. و رجوع به برنداخ شود. گورگانی. گوزگانی. گوژگانی. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(یَ رَ)
تسمه ودوالی که نرم و سپید و جسیم و ستبر باشد. (از برهان) (ناظم الاطباء). ارنداق. برنداق. قدّ. قدّه. تسمه. دوال. یشمه. حمیر. حمیره. اشکزّ. (یادداشت مؤلف). دوال کفشگر. (آنندراج). یشمه. (صحاح الفرس) : حمیر. حمیره، یرنداق که بدان زین بندند. (منتهی الارب). دوال سفید و نرم و پاک کرده که بدان آلت زین را بندند و ظاهراً به هردو معنی ترکی است. (فرهنگ رشیدی) ، روده ها. (ناظم الاطباء). به معنی رودگانی باشد که جمع روده است. (برهان) (آنندراج) :
بی یرنداق گرد گردن تو
نه بگردی و نه فروگذری.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
تصویری از یرنتاق
تصویر یرنتاق
ترکی روده، دوال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرنداخ
تصویر پرنداخ
تیماج سختیان ساغری سوخته کیمخت
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی روده، دوال روده، تسمه و دوال نرم وسفید: بی یرنداق گرد کردن تو نه بگردی و نه فرو گذری. (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اپرنداخ
تصویر اپرنداخ
سختیان تیماج گوزگانی پرنداخ پرانداخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارندان
تصویر ارندان
انکار و حاشا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برنداق
تصویر برنداق
ترکی پشمه پوست خام بود که ترکان بمالند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برنداف
تصویر برنداف
روده، تسمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرانداخ
تصویر پرانداخ
تیماج سختیان ساغری سوخته کیمخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیر نداخ
تصویر پیر نداخ
تیماج سختیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورنداز
تصویر ورنداز
اندازه (جامه و غیره)، نقشه مسوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرنداق
تصویر یرنداق
((یَ رَ))
روده، تسمه و دوال نرم و سفید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرنداخ
تصویر پرنداخ
((پَ رَ))
تیماج، سختیان، تسمه یا کمربند که از تیماج درست کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ورنداز
تصویر ورنداز
((وَ رَ))
اندازه (جامه و غیره..)، نقشه، مسوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارندان
تصویر ارندان
((اَ رَ))
حاشا، انکار
فرهنگ فارسی معین