جدول جو
جدول جو

معنی یرغ - جستجوی لغت در جدول جو

یرغ
(یَ رَ)
به معنی یراغ است که اسب سواری کرده شده و آزموده باشد. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). یرق. یراغ. سوغانی. اسب آزمودۀ ایلغاری. (یادداشت مؤلف) :
شتابنده را اسب صحراخرام
یرغ داده به زانکه باشد جمام.
نظامی.
و رجوع به یراق شود، اتفاق و اجتماع و مصلحت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مرغ
تصویر مرغ
جانوری از خانوادۀ ماکیان که برای استفاده از گوشت یا تخمش پرورش می یابد، مرغ خانگی، پرنده
مرغ استخوان خوار: عقاب شکاری، هما
مرغ انجیرخوار: در علم زیست شناسی پرنده ای از راستۀ گنجشکان که انگور و انجیر می خورد، گوشت لذیذی دارد و آن را شکار می کنند
مرغ بارانی: در علم زیست شناسی پرنده ای ساحلی شبیه مرغابی با گردن و منقار کوتاه و بال های نوک تیز بلند
مرغ بهشتی: در علم زیست شناسی پرنده ای خوش خوان به اندازۀ کبوتر، از راستۀ سبک بالان که دارای پرهای صورتی رنگ است. نر آن در پهلوهایش پرهای دراز خوش رنگی دارد. بیشتر آن را به خاطر پرهای زیبایش شکار می کنند
مرغ بهمن: در علم زیست شناسی جغد
مرغ بی وقت: خروسی که بی وقت بخواند، خروس بی هنگام، کنایه از کسی که در زمان نامناسب کاری را انجام دهد برای مثال مرغ بی وقتی سرت باید برید / عذر احمق را نمی شاید شنید (مولوی - ۸۲)
مرغ توفان: مرغ طوفان، در علم زیست شناسی پرنده ای دریایی با بال های بلند و پرهای تیره رنگ که در جزیره ها زندگی می کند
مرغ طوفان: در علم زیست شناسی پرنده ای دریایی با بال های بلند و پرهای تیره رنگ که در جزیره ها زندگی می کند
مرغ چمن: در علم زیست شناسی بلبل
مرغ حق: در علم زیست شناسی جغد
مرغ خانگی: در علم زیست شناسی ماکیان
مرغ خوش خوان: در علم زیست شناسی بلبل
مرغ سحر: در علم زیست شناسی بلبل
مرغ سقا: در علم زیست شناسی پرنده ای آبزی و ماهی خوار با نوک دراز و پرهای سفید که قدش تا یک متر می رسد، در زیر گردن کیسه ای دارد که می تواند چند لیتر آب در آن جا بدهد و حمل کند. گاهی نیز ماهی هایی را که شکار می کند در آن کیسه ذخیره می کند، مادۀ آن ۴ یا ۵ تخم می گذارد
مرغ سلیمان: هدهد
مرغ شاخدار: در علم زیست شناسی نوعی مرغ خانگی با گوشتی لذیذ
مرغ شب آویز: در علم زیست شناسی جغد
مرغ شباویز: در علم زیست شناسی جغد
مرغ عشق: در علم زیست شناسی پرنده ای به اندازۀ گنجشک، با منقار خمیده و پرهای سبز، زرد یا خاکستری که همیشه با جفت خود زندگی می کند
مرغ عیسی: خفاش
مرغ مگس: در علم زیست شناسی پرنده ای کوچک با منقار باریک و بلند که از حشرات تغذیه می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریغ
تصویر ریغ
کینه، دشمنی، نفرت، برای مثال جهان ویژه کردم به برنده تیغ / چرا دارد از من به دل شاه ریغ (فردوسی - ۵/۱۶۲)
راغ، دامن کوه، صحرا، برای مثال همه کوه و غار و در و دشت و ریغ / برافکنده دست و سر و ترک و تیغ (اسدی - لغت نامه - ریغ)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یرغا
تصویر یرغا
یورغه، ویژگی اسب آزموده و راهوار که تند حرکت کند و سوار را تکان ندهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چرغ
تصویر چرغ
پرنده ای شکاری شبیه باز، به اندازۀ کلاغ، خاکستری رنگ، با لکه های سیاه و سفید، صقر برای مثال سپاه انجمن کرد بر مای و مرغ / سیه گشت خورشید چون پرّ چرغ (فردوسی - ۷/۲۳۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ورغ
تصویر ورغ
بندی که از چوب و علف یا سنگ و خاک برای برگرداندن مجرای آب بر روی نهر می بستند، برای مثال آب هر چه بیشتر نیرو کند / بند ورغ سست بوده بفگند (رودکی - ۵۳۲)
فروغ، روشنی، برای مثال گل را چه گرد خیزد از ده گلاب زن؟ / مه را چه ورغ بندد از صد چراغ دان؟ (کلیله و دمنه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یرغو
تصویر یرغو
یارغو، مؤاخذه، بازخواست، محاکمه، منازعه، دعوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برغ
تصویر برغ
جایی از نهر که با سنگ و خاک جلو آن را ببندند تا آب داخل جوی دیگر شود، جایی که آب از نهر وارد جوی کوچک شود، بندآب، سربرغ، برغاب، وارغ، برای مثال چو شمع از عشق هر دم بازخندم / به پیش چشم برغی بازبندم (عطار - لغتنامه - برغ)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرغ
تصویر مرغ
هر جانوری که بال داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
لبه: در آوند و خنور، زمین خشک، پهن این واژه پارسی نیز هست برابر با جوجه مرغ خانگی نا آرام ناشکیبا
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته شغره گورکن از جانوران بنگرید به یغور از یوغور ماق: ترکی زمخت نا هنجار ستبر گنده ستبیر و عظیم الجثه (از لحاظ تشبیه به خمیرورآمده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یراغ
تصویر یراغ
اسب راهوار و آزموده که تند حرکت کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرت
تصویر یرت
چراگاه ایلات وعشایر، محل خیمه وخرگاه، مسکنمنزل، یورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرر
تصویر یرر
سختی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرش
تصویر یرش
دفعه، مرتبه، بار، نوبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرع
تصویر یرع
بز کوهی آفریکایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورغ
تصویر ورغ
بندی که از چوب و علف و خاک و گل در پیش رودخانه بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرغ
تصویر آرغ
بادگلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرغه
تصویر یرغه
بنگرید به یرغا
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی باژ، کیفر دادن، بازرسی عوارضی که برای رسیدگی بجرایم گرفته میشد (ایلخانان)، سیاست، بازرسی مجلس محاکمه
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی رهوار تیز رو راهوار وتیزرو یرغه: سکسکانید ازدمم یرغاروید تایواش ومرکب سلطان شوید. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرغ
تصویر سرغ
شاخه رز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترغ
تصویر ترغ
اسبی باشد سرخ رنگ که آنرا کهر خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست شکاری از رده شکاریان روزانه جزو راسته عقابها که حثه اش از باز و حتی از کلاغ معمول نیز کوچکتر است. استخوان تارس پای این پرنده بلند و قوی و نیروی پنجه هایش متوسط و بالها و پرهای دمش طویل است. چرغ برنگهای خاکستری بالکه های سیاه و سفید دیده میشود چرخ صقر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریغ
تصویر ریغ
کینه، دشمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برغ
تصویر برغ
به ناز ونعمت زیستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یوغ
تصویر یوغ
چوبی که برگردن گاو شخم زن نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرغ
تصویر آرغ
((رُ))
آروغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برغ
تصویر برغ
((بَ))
بندی باشد که از چوب و خاشاک و خاک و گل در برابر آب ببندند، سد، برغاب، ورغ، وارغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترغ
تصویر ترغ
((تُ رْیا تُ رُ))
اسب سرخ رنگ
فرهنگ فارسی معین
((چَ))
پرنده ای است شکاری از نوع باز و به اندازه کلاغ با رنگ خاکستری و لکه های سیاه و سفید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ارغ
تصویر ارغ
((اَ رُ))
آروق، باد گلو، گازی که در لوله های گوارشی ایجاد شود، اگر این گاز در معده باشد ممکن است با صدای مخصوصی از دهان خارج شود و اگر در روده باشد از مخرج خارج می گردد، آروغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یرغو
تصویر یرغو
((یَ))
عوارضی که برای رسیدگی به جرایم گرفته می شد (ایلخانان)، سیاست، بازرسی، مجلس محاکمه
فرهنگ فارسی معین
استنطاق، بازپرسی، سیاست
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حرکت تند و سریع اسب بدون آنکه موجب تکان سوار شود
فرهنگ گویش مازندرانی