جدول جو
جدول جو

معنی یرر - جستجوی لغت در جدول جو

یرر
سختی
تصویری از یرر
تصویر یرر
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

جمع در، مرواریدها، مهایک ها بلورها جمع در درها مرواریدها. یا درر دراری مرواریدهای درخشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرر
تصویر ضرر
زیان
فرهنگ واژه فارسی سره
سره تخت پادشاهی اورنگ، تخت مسند جمع اسره سرر. یا سریر اعلی. تخت سلطنت. یا سریر فلک. بنات النعش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرر
تصویر شرر
پاره آتش که بجهد، آتشپاره، سرشک آتش
فرهنگ لغت هوشیار
خوشه نارس، جمع صره، همیان ها همیان در هم و مانند آن کیسه سیم و زر، جمع صرر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرر
تصویر شرر
شرار، آنچه از آتش به هوا می پرد، جرقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرر
تصویر ضرر
مقابل نفع، گزند، نقصان، زیان، تنگی و بدحالی
ضرر زدن: زیان رساندن
ضرر کردن (کشیدن): زیان دیدن، زیان بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غرر
تصویر غرر
غرّه ها، سپیدی های پیشانی، جمع واژۀ غرّه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یسر
تصویر یسر
سهولت، آسانی
توانگری، فراخ دستی
درختی با دانه های سیاه و سخت و خوش بو که از آن تسبیح درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرر
تصویر سرر
سریرها، تخت پادشاهی ها، اورنگ ها، جمع واژۀ سریر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صرر
تصویر صرر
صره ها، کیسه ای که در آن دینار و درهم می ریختندها، کیسه های پول ها، همیان ها، جمع واژۀ صره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یار
تصویر یار
محبوب، معشوق، دوست، رفیق، همدم
در ورزش هر یک از بازیکنان یک تیم
همکار
کنایه از همراه، مددکار،
پسوند متصل به واژه به معنای دارنده مثلاً هوشیار، یاری رساننده،
پسوند متصل به واژه به معنای کمک کننده مثلاً استادیار،
در تصوف کنایه از خداوند، مرید
مانند، نظیر، جاری، برای مثال چه نیکو سخن گفت یاری به یاری / که تا کی کشم از خسر ذل و خواری (رودکی - ۵۳۰)
از عهده برآمدن، توانستن، یارایی داشتن، یارستن
یاور، برای مثال ز برق تیر روشن شد شب تار / سر دشمن چو هاون، گرز چون یار (نزاری - مجمع الفرس - یار)
یار غار: کنایه از یار و دوست موافق و وفادار، در اصل لقب ابوبکر، خلیفۀ اول است که وقتی حضرت رسول قصد هجرت از مکه به مدینه کرد همراه آن حضرت رفت و در سر راه سه روز میان غاری در خدمت آن حضرت بود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرر
تصویر ضرر
زیان، خلاف نفع
فرهنگ لغت هوشیار
جمع طره، کاکل ها کنگره ها نگارهای جامه کنارهای بام جمع طره موی پیشانیها، نقوش جامه، کناره های بام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظرر
تصویر ظرر
بنگرید به ظر
فرهنگ لغت هوشیار
فریب خوردن فریبیدن، سیج (خطر)، نابودی مرگ، جمع اغر، بر گزیدگان مهتران، جمع غره، نخست شب های ماه هلاکت، خطر، فریب خوردن: او نکرد این فهم پس داد از غرر شمع فانی را به فانی دگر. (مثنوی) جمع غره، برگزیده ها، عالی ها، سپیدیهای پیشانی. یا در غرر. مرواریدهای بهتر و برگزیده، سخنان استوار و برگزیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرع
تصویر یرع
بز کوهی آفریکایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرش
تصویر یرش
دفعه، مرتبه، بار، نوبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یرت
تصویر یرت
چراگاه ایلات وعشایر، محل خیمه وخرگاه، مسکنمنزل، یورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یار
تصویر یار
مددکار، یاور، دستگیر، طرفدار
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته شغره گورکن از جانوران بنگرید به یغور از یوغور ماق: ترکی زمخت نا هنجار ستبر گنده ستبیر و عظیم الجثه (از لحاظ تشبیه به خمیرورآمده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یسر
تصویر یسر
توانگری، فراخی سهل و آسان گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درر
تصویر درر
((دُ رَ))
جمع در، درها، مرواریدها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شرر
تصویر شرر
((شَ رَ))
پاره آتش که به هوا پرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طرر
تصویر طرر
((طُ رَ))
جمع طره، موی پیشانی ها، نقوش جام، کناره های بام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضرر
تصویر ضرر
((ضَ رَ))
زیان وارد آوردن، زیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرر
تصویر غرر
((غَ رَ))
هلاکت، خطر، فریب خوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرر
تصویر غرر
((غَ))
خانه نیین و خانه مسقف به چوب، خانه تابستانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرر
تصویر غرر
((غُ رَ))
جمع غرّه، برگزیده ها، عالی ها، سپیدی های پیشانی، درر، مرواریدهای بهتر و برگزیده، سخنان استوار و برگزیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یار
تصویر یار
((پس.))
دارندگی، هوشیار (دارای هوش)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یار
تصویر یار
دوست، همدم، معشوق، مجازاً رفیق یک رنگ و موافق، ناصر، معین، همراه، گرفتن در بازی یک یا چند تن از بازیکنان را برای کمک به خود برگزیدن
فرهنگ فارسی معین
درخت محلب (آلبالوی تلخ) را گویند که از چوب آن سابقاً جهت ساختن مسواک برای شست و شوی دندان ها استفاده می کردند، چوب درخت بان را گویند که چون محکم و تیره رنگ و معطر است از آن جهت ساختن تسبیح و در منبت کاری استفاده می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یسر
تصویر یسر
((یُ))
آسانی، فراخی، مقابل عسر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یرا
تصویر یرا
((یَ))
چین و شکن
فرهنگ فارسی معین