جدول جو
جدول جو

معنی سرر

سرر
سریرها، تخت پادشاهی ها، اورنگ ها، جمع واژۀ سریر
تصویری از سرر
تصویر سرر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سرر

سرر

سرر
سره تخت پادشاهی اورنگ، تخت مسند جمع اسره سرر. یا سریر اعلی. تخت سلطنت. یا سریر فلک. بنات النعش
فرهنگ لغت هوشیار

سرر

سرر
آنچه بریده شود از ناف کودک، پوست سماروغ، گل و خاک که بر وی چفسیده باشد، آخر شب از ماه، شکنهای کف دست و پیشانی. ج، اسرار، اساریر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ولد له ثلاثه علی سرر، وقتی گویند که سه فرزند نرینه پیدا شود و میان آنها مادینه ای نبود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

سرر

سرر
سرشاخ گیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ سره. (ناظم الاطباء) ، جَمعِ واژۀ سریر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

سرر

سرر
پوست سماروغ، گل و خاک که بر وی چفسیده باشد، آخر شب از ماه یا میانۀ آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

سرر

سرر
موضعی است نزدیک مکه، در آن درختی بود که هفتاد نبی را در زیر آن درخت ناف بریده اند یعنی در زیر آن درخت متولد شده اند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

سرر

سرر
خطهای کف دست و شکنهای آن. ج، اسرار. (ناظم الاطباء). خطوط کف و پیشانی. (اقرب الموارد) ، تجویف و کاواکی. (ناظم الاطباء). میان کاواکی چیزی. (ازاقرب الموارد) ، آنچه دایه بازبرد از ناف کودک. (مهذب الاسماء). آنچه بریده شود از ناف کودک. (منتهی الارب) ، میانۀ چیزی، جراحت کرکره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، آخرین شب از ماه یا میانۀ آن
لغت نامه دهخدا

سرو

سرو
از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه یمن و پدر سه عروس فریدون پادشاه پیشدادی
سرو
فرهنگ نامهای ایرانی