نام دوایی است که آن را هلیون و مارچوبه و مارگیاه گویند. (برهان) (آنندراج). مارچوبه و هلیون. (ناظم الاطباء). هلیوم. (تحفۀ حکیم مؤمن). یرامع. رجوع به مارچوبه و هلیون شود
نام دوایی است که آن را هلیون و مارچوبه و مارگیاه گویند. (برهان) (آنندراج). مارچوبه و هلیون. (ناظم الاطباء). هلیوم. (تحفۀ حکیم مؤمن). یرامع. رجوع به مارچوبه و هلیون شود
چراگاه، جای چریدن حیوانات علف خوار، علفزار، مرتع، چرازار، سبزه زار، چرام، مسارح، چراجای، چراخوٰار، چراخور کاه، علف برای مثال چو حیوانی ست مانده در بیابان / ز بخت بد نه آب و نه چرامین (شمس فخری - لغت نامه - چرامین)
چَراگاه، جای چریدن حیوانات علف خوار، عَلَفزار، مَرتَع، چَرازار، سَبزِه زار، چَرام، مَسارِح، چَراجای، چَراخوٰار، چَراخور کاه، علف برای مِثال چو حیوانی ست مانده در بیابان / ز بخت بد نه آب و نه چرامین (شمس فخری - لغت نامه - چرامین)
بمعنی چرام است که چراگاه و علفزار باشد. (برهان). چراگاه. (جهانگیری). چرام و چراگاه و علفزار. (ناظم الاطباء). چرام. (فرهنگ نظام). چراگه. مرتع: حسود شاه را در باغ امید نمانده است از ثمر غیر از سبد چین چو حیوانیست مانده در بیابان ز بخت بد نه آب و نه چرامین. شمسی فخری (از جهانگیری). ، علف. (صحاح الفرس). بمعنی کاه و علف که به حیوان دهند اصح است. (بهارعجم) (انجمن آرا) (آنندراج). علوفه. (ناظم الاطباء). رجوع به چراگاه و چراگه و چرام شود
بمعنی چرام است که چراگاه و علفزار باشد. (برهان). چراگاه. (جهانگیری). چرام و چراگاه و علفزار. (ناظم الاطباء). چرام. (فرهنگ نظام). چراگه. مرتع: حسود شاه را در باغ امید نمانده است از ثمر غیر از سبد چین چو حیوانیست مانده در بیابان ز بخت بد نه آب و نه چرامین. شمسی فخری (از جهانگیری). ، علف. (صحاح الفرس). بمعنی کاه و علف که به حیوان دهند اصح است. (بهارعجم) (انجمن آرا) (آنندراج). علوفه. (ناظم الاطباء). رجوع به چراگاه و چراگه و چرام شود
جمع واژۀ یرمع به معنی سنگریزه های سپید تابان نرم که از شکستن شکسته و ریزه گردد. (آنندراج) ، هلیون اسفیراج. (و اسفیداج غلط است). (یادداشت مؤلف). و رجوع به یرامیع شود
جَمعِ واژۀ یرمع به معنی سنگریزه های سپید تابان نرم که از شکستن شکسته و ریزه گردد. (آنندراج) ، هلیون اسفیراج. (و اسفیداج غلط است). (یادداشت مؤلف). و رجوع به یرامیع شود