بمعنی چرام است که چراگاه و علفزار باشد. (برهان). چراگاه. (جهانگیری). چرام و چراگاه و علفزار. (ناظم الاطباء). چرام. (فرهنگ نظام). چراگه. مرتع: حسود شاه را در باغ امید نمانده است از ثمر غیر از سبد چین چو حیوانیست مانده در بیابان ز بخت بد نه آب و نه چرامین. شمسی فخری (از جهانگیری). ، علف. (صحاح الفرس). بمعنی کاه و علف که به حیوان دهند اصح است. (بهارعجم) (انجمن آرا) (آنندراج). علوفه. (ناظم الاطباء). رجوع به چراگاه و چراگه و چرام شود