جدول جو
جدول جو

معنی یثرب - جستجوی لغت در جدول جو

یثرب
(یَ)
نام مدینۀ حضرت رسول است. به نام نخستین اقامت کننده در آن یثرب بن قانیه از نژاد سام بن نوح نامیده اند. اما در تعیین مکان آن اختلاف است. بعضی گویند یثرب نام یک ناحیه و مدینه جزو آن می باشد و برخی برآنند که یثرب نام ناحیه ای از مدینه است و بنا بقول دیگر یثرب عبارت از خود مدینه است. گویند حضرت رسول از این نام اکراه داشت از این رو این بلد را ’طیبه’ و ’طابه’ نامند. (از معجم البلدان ج 4 ص 1010). طیبه. طابه. مدینه. مدینه السلام. مدینه الرسول. مدینۀ منوره. اثرب. یندد. (یادداشت مؤلف) : و اذقالت طائفه منهم یا اهل یثرب لا مقام لکم فارجعوا. (قرآن 13/33).
اگر فساد کندهرکه او نبید خورد
بسا فساد که در یثرب است و در مکه.
منوچهری.
تا طرب و مطرب است مشرق و تا مغرب است
تا یمن و یثرب است آمل و استارباد.
منوچهری.
بولهب از زمین یثرب بود
لیک قد قامت الصلا نشنود.
سنایی.
چون ز راه مکه خاقانی به یثرب داد روی
پیش صدر مصطفی ثانی حسان دیده اند.
خاقانی.
به لبیک حجاج بیت الحرام
به مدفون یثرب علیه السلام.
سعدی.
وزیر مشرق و مغرب امین مکه و یثرب
که هیچ ملک ندارد چو او حفیظ و امین را.
سعدی.
و رجوع به مدینه در همین لغت نامه و معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یارب
تصویر یارب
پروردگارا، ای خدا، هنگام دعا، ناله به درگاه خدا یا تعجب گفته می شود، برای مثال یارب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان / وآن سهی سرو خرامان به چمن بازرسان (حافظ - ۷۷۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثرب
تصویر ثرب
چربی، چرب، پیه شکم، پیه رقیقی که معده و روده ها را فرامی گیرد
فرهنگ فارسی عمید
(مُ ثَرْ رَ)
سرزنش کرده شده و نکوهیده بر گناه. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نکوهیده. (ناظم الاطباء) ، درهم آمیخته و شوریده، ویران شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
معرب تبرکون، آنکه کفل زاویه نما (نوک تیز) و طویل دارد، چنانکه اسب. (دزی ج 2 ص 21). رجوع به تبرکون شود
سرزنش کردن. نکوهیدن بر گناه، ثرب مریض، برکندن جامۀ بیمار
جمع واژۀ ثربه
لغت نامه دهخدا
(ثَ رِ)
چاهی است محارب را و گاه حاجیان وارد آن شوند برای آب برداشتن و آب آن بسیار بد است. (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(یَ رُ)
ابن قحطان، پدر قبایل یمن. گویند اول کسی است که به زبان عربی سخن گفته. (از منتهی الارب). نام پسر قحطان، پدر قبایل یمن. (ناظم الاطباء). مردی که زبان تازی او بیرون آورد. (آنندراج). جد اعلای مردم یمن، و در اساطیر نام پدر عرب و واضع زبان تازی است. (یادداشت مؤلف). پدر عرب و بدر فلک ادب بود و اول کسی بود که به خط عرب کتابت کرد و بر دقایق لغت سریانی و عبرانی وقوفی تمام داشت و خاطر او به مواسات ابیات و اشعار پیوسته انقیاد می نمود و نوحۀ حضرت آدم را بر پسرش هابیل که به زبان سریانی و به نثر بود به زبان عربی به نظم درآورد تا حفظ آن آسان باشد و از آن نوحه است:
تغیرت البلاد و من علیها
و وجه الارض مغبر قبیح
تغیر کل ّ ذی طعم و لون
و قل ّ بشاشه الوجه الصبیح.
ترجمه: سرزمینها و کسانی که در آنها بودند دگرگون شدندو روی زمین خاک آلود و زشت است. هر مزه و رنگی تغییریافت. و کم است خندانی و بشاشت روی زیبا. (از لباب الالباب ج 1 ص 18). و در تاریخ اسلام آمده است: پدرش در هنگام تفرق فرزندان نوح به یمن آمد و پادشاه شد. پس از پدر به سلطنت رسید و زبان عربی را در آنجا آموخت ودر حیات خود نواحی را به برادران خود داد، از جمله عمان را به عمان بن قحطان و حضرموت را به حضرموت بن قحطان. گویند پس از یعرب پسرش یشجب به سلطنت رسید. (ازتاریخ اسلام ص 19).
- یعرب زبان، عربی زبان. تازی زبان. که به زبان عرب سخن گوید:
ادیب و دبیر و مفسر نبود
نه سحبان یعرب زبان عنصری.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(یَ رَ)
شیر ترش بسته شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ ثَرْرِ)
مفسد در حیص و بیص اندازنده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مفسد و بهم زننده. (از اقرب الموارد). و رجوع به تثریب شود، درنوردنده و طی کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که می پیچد و درمی نوردد. (ناظم الاطباء) ، سرزنش کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تثریب شود
لغت نامه دهخدا
(یَ رِ بی ی)
منسوب به یثرب. اهل یثرب. از مردم یثرب. از مردم مدینه
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ)
سرزنش کننده و نکوهنده کسی را بر گناه. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به اثراب شود، مرد کم عطا. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد کم عطا و لئیم. (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) ، قوچ اختۀ بسیار فربه. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اثراب شود
لغت نامه دهخدا
(عُ رُ)
درختی است مانند درخت انار سرشاخ نرم و سرخ دارد همچو ریباس مقشر کرده میخورند، یکی آن عثربه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
یثرب. مدینۀ منوره. (منتهی الارب) (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(اَ رُ)
جمع واژۀ ثرب
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ)
گیاهی است که در زمین نرم روید. یا گیاهی است که جز در زمین هموار سخت و بی سنگ نروید، آب سطبر، چربش باقی مانده در بن دیگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ ثَ)
رفاعه بن یثربی تیمی. از تیم الرباب. صحابی است. یکی از اصطلاحات پرکاربرد در منابع اسلامی، واژه صحابی است. این عنوان به یارانی اطلاق می شود که پیامبر را دیده اند، اسلام آورده اند و مؤمن از دنیا رفته اند. صحابه در شکل گیری اولیه اسلام، پایه ریزی اخلاق اسلامی و تثبیت حکومت اسلامی بسیار مؤثر بودند.
لغت نامه دهخدا
تصویری از ثرب
تصویر ثرب
سرزنش کردن و بمعنی پیه شکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یارب
تصویر یارب
((رَ))
پروردگارا، ای خدا
فرهنگ فارسی معین