جدول جو
جدول جو

معنی یباریج - جستجوی لغت در جدول جو

یباریج
(یَ)
جمع واژۀ یبروج. رجوع به یبروج و یبروح شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باریجه
تصویر باریجه
صمغ دارویی، زرد رنگ و تلخ مزۀ درختی از خانوادۀ چتریان که برگ های پهن و گل های زرد دارد، گالبانوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اباریق
تصویر اباریق
ابریق ها، ظروف سفالی یا بلوری لوله دار و دارای دسته که در آن مایعات می ریختند، جمع واژۀ ابریق
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ ابریق. ظروف سفالینه و جز آن با لوله و دسته. کوزه ها. و ابریق معرب آبریز است
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ابریز
لغت نامه دهخدا
(تَ)
طعام اندک کم روغن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). طعامی که روغن آن کم باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سختی معیشت. (از اقرب الموارد). جمع تبریح و آن بمعنی سختی است و گویند تباریح سختی معیشت باشد. (ازقطر المحیط) ، تباریح شوق، سوزشهای آرزو. (منتهی الارب) (آنندراج). تندی و تیزی شوق. (ناظم الاطباء). توهج آن. (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). و در تاج العروس: ’از جمعهایی است که آنرا مفرد نیست و گویند تبریح (مفرد آن است) و آنرا محدثان استعمال کرده اند و این ثابت نیست’. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حبرور و حبریر
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نوعی موزائیک. (دزی). قسمی تزیین در بنا: چنان معمور شد که چشم از تصاویر و تعاریج آن سیر نگشتی. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 439) ، نواری از پارچۀ چین دار. (دزی). از عبارتی که دزی نقل کرده است، نوعی دالان پیچ در پیچ، پیچ خوردن روده هابر یکدیگر. (از بحر الجواهر). رجوع به تعریج شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ خرج. کذا فی منتهی الارب والصواب جج خرج و جمع واژۀ اخراج
لغت نامه دهخدا
(تَ)
جمع واژۀ تفرجه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). شکاف قبا و شکاف درابزین. (آنندراج). تفاریج قبا و تفاریج داربزین، شکافهای آنها. (از اقرب الموارد) ، شکاف انگشتان. (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفرجه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
جمع واژۀ سبروت و سبریت: ارض سباریت، زمین فراخ بی آب و گیاه. (منتهی الارب). جمع واژۀ سبروت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(یُ)
طباریوس. نام یکی از امپراطوران روم. مؤلف مجمل التواریخ والقصص آرد: ملکت طباریس: بیست و دو سال بوده است، و اندر روزگار او عیسی علیه السلام بر آسمان بردند، بعد از آن سه سال در پادشاهی بماند، ملکت طباریس چهار سال بوده است و او را هیچ ذکری نخوانده ایم که از آن چیزی نقل شایستی کردن. (مجمل التورایخ صص 128- 129). در تاریخ حمزۀاصفهانی این نام بصورت طباریس غابس آمده. (ایضاً ج 6 ص 128). طباریس یا تیبر دومین امپراطور روم پسر لیوی و فرزندخواندۀ اغسطس، پادشاهی روشنفکر، محتاط و لایق بود، ولی بعلت سوء ظن و تحت نفوذ وزیر خود موسوم به سژان مرتکب شقاوتهای بسیار شد. مولدوی روم (42 قبل از میلاد و وفات 37 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
جمع واژۀ دراج. رجوع به دراج شود
لغت نامه دهخدا
رئیس خواجه سرایان. (قاموس کتاب مقدس) ، لقب یکی از رجال دولت آشور یا بابل است. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
مخاضات، سفر اعداد 27:12 و 33:47 سفر تثنیه 32:49 کتاب ارمیا 22:2 اسم سلسله کوههایی است که از شمال به جنوب شرقی اردن که سلسله قله های موآب شمالی است واقع است از جمله قله های این سلسله در سفر اعداد 21:1 عییی عباریم یعنی کومۀ عباریم خوانده شده است. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(جَ)
وشا. دارویی است. گاو شیره. ببرزد. بارزد. ’فرولاگالبانیفر’ باشد. رجوع به وشا و اشقالانس شود. (گیاه شناسی گل گلاب چ دانشگاه طهران ص 235)
لغت نامه دهخدا
به معنی کبر است. رجوع به قبار و قبارس شود
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حبرج
لغت نامه دهخدا
(یَ)
جمع واژۀ یبروح. یباریح السبعه، مردم گیاه هفت گانه. (یادداشت مؤلف). رجوع به یبروح شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از معاریج
تصویر معاریج
جمع معراج، نردبان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباریق
تصویر اباریق
ظروف سفالینه، کوزه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباریز
تصویر اباریز
جمع برز، دیگ ابزار
فرهنگ لغت هوشیار
صمغی است که از گونه های مختلف بارزد بدست می آید و آن بسبب گزش اندامهای گیاهی بوسیله حشرات یا ایجاد شکاف در ساقه گیاهان مذکور حاصل میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباریت
تصویر سباریت
جمع سبروت، کویرها، نیکی هایی اندک، درویش ها، نیازمندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبابیج
تصویر دبابیج
جمع دیباج، از ریشه پارسی دبوس ها گرزه های آهنین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباریق
تصویر تباریق
خوراک کم روغن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباریح
تصویر تباریح
سختی معیشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شماریج
تصویر شماریج
به گونه رمن یاوه ها بیهوده ها
فرهنگ لغت هوشیار
ازگیل، انگور خرس از گیاهان ازگیل، درختچه ایست از تیره خلنگها که دارای ساقه خزنده نیز می باشد این گیاه بطور وحشی در کوهستانهای ژورا و آلپ و پیرنه در ایتالیا و اسپانیا و فرانسه به فراوانی می روید. ساقه هایش استوانه یی شکل مایل به قرمز و کم و بیش خوابیده است. برگهایش متناوب و دارای دمبرگ کوتاه و پهنک برگها بیضوی و نامنظم و ضخیم و چرمی شکل است. گلهایش سفید یا کمی مایل به قرمز و به صورت دسته های 3 تا 12 تایی است. تعداد گلبرگها و کاسبرگها مساوی و هر یک 5 عددند. تعداد پرچمهایش 10 و میوه اش سته است و رنگ میوه قرمز و شکلش کروی است. برگ این گیاه علاوه بر تانن و صمغ و املاح دارای ماده ای به نام اورسون نیز می باشد و به علاوه دارای مقداری آربوتین و اریکولین است. برگ گیاه مذکور دارای اثر قابض و ضد عفونی کننده است و در بیماری های مجاری تناسلی و التهاب مثانه و عدم تحمل ادرار مصرف می شود عنب الذئب عنب الدب انگور خرس عصیر الدب غایش یارشین مردار آغاجی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فراریج
تصویر فراریج
جمع فروبج، جوجگان خانگی چوزگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قباریش
تصویر قباریش
کبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قباریس
تصویر قباریس
لاتینی تازی گشته کبر از گیاهان کبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباریق
تصویر اباریق
جمع ابریق، کوزه ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اباریق
تصویر اباریق
آوتابه ها
فرهنگ واژه فارسی سره