جدول جو
جدول جو

معنی یان - جستجوی لغت در جدول جو

یان
سخن بی معنی، هذیان، برای مثال با سخن تو همه سخن ها یان است / با هنر تو همه هنرها بیکار (فرخی - لغت نامه - یان)
تصویری از یان
تصویر یان
فرهنگ فارسی عمید
یان
به معنی هذیان باشد و آن سخنان نامربوطی است که بیماران خراب گویند، (برهان)، در فرهنگ به معنی هذیان نوشته، از این قرارلفظ هذیان را که عربی است پارسیان معجم کردند چنانکه عیالمند را یالمند گفته اند، (انجمن آرا) (آنندراج)، هذیان، (رشیدی) (جهانگیری)، چرند و پرند، پرت و پلا، شر و ور، ترت و پرت، هاداران پاداران:
با سخن تو همه سخنها یان است
با هنر تو همه هنرها بیکار،
فرخی،
، صوفیه آنچه در عالم غیب مشاهده می شود یان می گویند و یانات جمع آن است و عربان کشف خوانند، (برهان)، شطح، غش و بیهوشی، (ناظم الاطباء)، مرکب و راحله، (جهانگیری)،
به ترکی طرف و جانب را میگویند، (برهان قاطع)، در اصطلاح یراق اسب درشکه و ظاهراً ترکی است
لغت نامه دهخدا
یان
مرکب از ’وا’ی ندبه + منادای مندوب، وای: واطاقتا از حسرت متواتری که گرفتارش را نه در دل قراری ممکن و نه در دیده قراری متصور. (ترجمه تاریخ یمینی ص 442)
لغت نامه دهخدا
یان
شد (رفت)
تصویری از یان
تصویر یان
فرهنگ لغت هوشیار
یان
سخنان بی معنی که بی اراده گفته شود، هذیان
تصویری از یان
تصویر یان
فرهنگ فارسی معین
یان
الهام
تصویری از یان
تصویر یان
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیان
تصویر بیان
(دخترانه و پسرانه)
صبحگاه، بامداد، پگاه (نگارش کردی: بهیان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ویان
تصویر ویان
(دخترانه)
دلربا، محبت، علاقه، عشق (نگارش کردی: یان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از دیان
تصویر دیان
(دخترانه)
دیانا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از لیان
تصویر لیان
درخشان، تابان، فروزان، بافروغ، برای مثال گردون ز برق تیغ چو آتش لیان لیان / کوه از غریو کوس چو کشتی نوان نوان (فرخی - ۳۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیان
تصویر عیان
به چشم دیدن، دیدن به چشم، یقین در دیدار، ظاهر، آشکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قیان
تصویر قیان
قینه ها، کنیزها، خنیاگرها، آرایشگرها، جمع واژۀ قینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میان
تصویر میان
وسط، درون، داخل، در علم زیست شناسی کمر، کمربند، غلاف
میان بستن: کمربند بستن، کنایه از آماده شدن برای کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیان
تصویر شیان
درختی که در هند و حبشه و زنگبار می روید و از آن صمغی سرخ رنگ می گیرند، قاطرالدّم، خون سیاوشان، دم الثّعبان، دم الأخوین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طیان
تصویر طیان
کسی که کارش گل کاری یا گچ مالیدن به دیوار است، بنّا، گل کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیان
تصویر سیان
گیاهی فاقد شکوفه و گل که در حوالی کوفه می روید، عشقه، برسیان، پرسیان، پرشیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ریان
تصویر ریان
تر و تازه، شاداب، مقابل عطشان، سیراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیان
تصویر بیان
سخن گفتن، فصاحت، زبان آوری، سخن، شرح، تعبیر، در علوم ادبی علمی که دربارۀ بیان معنای واحد به شیوه های مختلف و بر پایۀ تصویرسازی مانند استفاده از تشبیه، استعاره و کنایه بحث می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیان
تصویر تیان
دیگ دهان گشاد و پهن، پاتیل، لوید، برای مثال عشق چو مغز است و جهان همچو پوست / عشق چو حلوا و جهان چون تیان (مولوی۳ - ۶۹۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیان
تصویر زیان
نقصان، مقابل سود، خسارت، ضرر
زندگی دادن، زیاندن
فرهنگ فارسی عمید
یاسمین دشتی یاسیمن بری، یاسمن زرد. مانده انگبین در کندو، یاسمین دشتی پوست پیرای از گیاهان، یاس زرد
فرهنگ لغت هوشیار
زریون پیچ از گیاهان گیاهی است زینتی جزو تیره آلاله. گل آن دارای 4 کاسبرگ و ساقه اش پیچنده است شقایق پیچ
فرهنگ لغت هوشیار
راز گلکار لاد گر، گرسنه: مرد نادرست نویسی تیان دیگ بزرگ، یاس دشتی از گیاهان مرد گرسنه، گلگر گلکار بنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیان
تصویر صیان
نگاهداری خویشتنداری
فرهنگ لغت هوشیار
سیراب، تر و تازه، فراوانی سیراب مقابل عطشان، تر و تازه شاداب جمع رواء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیان
تصویر تیان
دیگ دهن گشاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیان
تصویر زیان
نقصان، ضرر، خسارت و کمی آسیب، صدمه، گزند، آزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیان
تصویر دیان
بسیار چیره و غالب پاداش و جزا دادن، بحساب رسنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیان
تصویر آیان
در حال آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیان
تصویر بیان
فصاحت و زبان آوری، سخن و گفتار، شرح و تعبیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیان
تصویر شیان
جبران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از میان
تصویر میان
بین، وسط
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زیان
تصویر زیان
ضرر، خسارت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عیان
تصویر عیان
هویدا، آشکار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بیان
تصویر بیان
گفتار
فرهنگ واژه فارسی سره