جدول جو
جدول جو

معنی یاموم - جستجوی لغت در جدول جو

یاموم
جوجه کبوتر و بقول بعضی جوجۀ شترمرغ، (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماموم
تصویر ماموم
کسی که در نماز به پیش نماز اقتدا می کند
فرهنگ فارسی عمید
نام عامیانۀ نوعی دمل است که آن را ابوکعیب نیز گویند، (از دائره المعارف بستانی)، و هم در آن کتاب در ذیل کلمه ابوکعیب آمده: التهابی است خاص حاصل در غددی که در نواحی گوش انسان قرار دارد و آن را به لاتین شینانکی پرتیدیا یا پاروتیلس، و به فرانسوی اورل یا اوریلون (متعلق به گوش) و به انگلیسی، ممپز (مأخوذ از کری) گویند، اما نام عربی آن مأخوذ کعب و یا کعب (پستان) است و نام دیگر آن زاموم میباشد، این بیماری که از قدیم شناخته شده بوده و بقراط از آن نام برده است بیشتر در کودکان و بخصوص پسران یافت میشود، و بر طبق رأی بیشتر اطباء ساری است، عارض یک طرف و گاه دو طرف صورت میشود، و بیشتر چنین است که در آغاز در یک طرف آشکار میشود و سپس به طرف دیگر سرایت میکند مدت صعود و نزول این بیماری (از شروع تا پایان) 8 تا 10 روز است،
نشانه ها و عوارض: بیمار به تبی سبک و دردی شدید در موضع که مانع باز کردن دهان و جویدن غذا و حرکت دادن فکها است دچار میشود و رنگ چهره اش در ناحیۀ زیر گوش سرخ میشود، گاهی و مخصوصاً هنگامی که بیماری در دو طرف باشد این ورم و درد تا زیر فک و لوزتین و حلقوم، پیشرفت میکند، پس از روز 4 یا 5، (در حال طبیعی) ورم روی به نقصان می نهد و ممکن است اتفاق افتد که با بیرون شدن مقداری چرک از غده پایان یابد، اگر بیمار دچار سرماخوردگی شود، دچار عوارض سختی خواهد شد مانند: امتداد ورم تا بیضه ها (در مردان) و تا پستانها (در زنان)، درد شدید و احتقان دماغ و مخاط معده و امعاء، گاه نیز در زنها موجب حدوث التهاب در تخمدان و نواحی آن میشود، این بیماری بسیاری از اوقات پس از تیفوس عارض میشود و نشانۀ خطرناک بودن حال بیمار مبتلا به تیفوس است
لغت نامه دهخدا
(یَ)
گیاه دراز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
پیه گداخته، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، مایسیل من الشحمه اذا شویت، (معجم متن اللغه)، پیه بسیارچربش، (مهذب الاسماء)، کوهان گداخته، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، مااذیب من السنام، (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه)،
شتر کوهان گداخته، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، در آنندراج چاپ جدید این کلمه به غلط ’هامون’ آمده است
لغت نامه دهخدا
شتر نر، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ج 3 ص 631)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
سیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سیاه سیر. (از معجم البلدان). هر چیز که سیاه باشد. (دهار) ، شب سخت سیاه. (مهذب الاسماء) ، سیاهی. (مهذب الاسماء) ، دود. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). دخان. (ناظم الاطباء). دود سیاه. (دهار) (غیاث) (آنندراج) (ترجمان القرآن جرجانی ص 108). دخ. نحاس. (از یادداشت مؤلف) : و ظل من یحموم. (قرآن 43/56) ، کوه سیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، نام مرغی است. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
آبی است غربی مغیثه. (منتهی الارب). آبی است در غرب مغیثه. درشش میلی سغدیه در یک صخره و در راه مکه واقع شده است. (از معجم البلدان) ، نام چند اسب، از جمله اسب حسین بن علی و اسب هشام بن عبدالملک و نعمان بن منذر. (از منتهی الارب) (یادداشت مؤلف) :
رخش با او لاغر و شبدیز با او کندرو
ورد با او ارجل و یحموم با او اژکهن.
منوچهری.
آفرین زان مرکب شبدیزنعل رخش روی
اعوجی مادرش وان مادرش را یحموم شوی.
منوچهری.
آباد بر آن بارۀ میمون و همایون
خوشگام چو یحموم و ره انجام چو دلدل.
عبدالواسع جبلی.
چرخ نعمان دوم خواندت و گفت
نعل یحمون توام تاج سر است.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(یَ)
یز. (منتهی الارب). نام گیاهی که به فارسی یز و به تازی ثمام نیز گویند. (ناظم الاطباء). رجوع به یز و ثمام شود
لغت نامه دهخدا
(یُ)
جمع واژۀ یم ّ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ یم، به معنی دریای ناپیداکنار. (آنندراج). رجوع به یم شود
لغت نامه دهخدا
پسنماز آنکه پشت سر امام نماز گزارد پس نماز جمع مامومین مقابل امام پیش نماز: در جماعت و احکام آن و حکم امام و ماموم
فرهنگ لغت هوشیار
دود سیاه، کوه سیاه، سرا پرده دوزخیان، نام اسپ حسین بن علی (ع) سیاه، دود، نام اسب امام حسین واسب هشام ابن عبدالملک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یحموم
تصویر یحموم
((یَ))
سیاه، دود، (اخ) نام اسب امام حسین و اسب هشام ابن عبدالملک
فرهنگ فارسی معین
مصلی، نمازخوان، نمازگزار
متضاد: امام، پیش نماز
فرهنگ واژه مترادف متضاد