- یالو
رودی است در آسیای شرقی که چین را از کره جدا می سازد و وارد دریای ژاپن می شود، طول آن هفتصد و نود هزار گز است، (از لاروس)
معنی یالو - جستجوی لغت در جدول جو
- یالو
ساحل و لب دریا و کنار رودخانه، یالی، یالود، (ناظم الاطباء)، (شاید مرکب از یال + او = آب باشد)، یالی
ابلهی و والهی، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 415)
ابلهی و والهی، (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 415)
- یالو
روستایی از منطقه ی روشن آباد کردکوی، از توابع یال رود نور
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قطعۀ فلزی متصل به تیوپ لاستیک وسایل نقلیه که هوا از طریق آن وارد و خارج می شود
کرمی کوچک و سیاه رنگ که در آب زندگی می کند و با مکنده های روی بدنش خون جانوارن را می مکد
زرو، زلو، جلو، شلک، شلکا، شلوک، خرسته، مکل، دیوک، دیوچه، دشتی، علق
زرو، زلو، جلو، شلک، شلکا، شلوک، خرسته، مکل، دیوک، دیوچه، دشتی، علق
زگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد، سگیل، وردان، واروک، واژو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول، برای مثال ای عشق ز من دور که بر من همه رنجی / همچون ز بر چشم یکی محکم بالو (شاکر - شاعران بی دیوان - ۴۸)
بالو، زگیل، ضایعۀ پوستی کوچک سفت و سخت که روی پوست بدن پیدا می شود اما درد ندارد، سگیل، وردان، واروک، واژو، تاشکل، گندمه، آزخ، زخ، زوخ، آژخ، ژخ، ثؤلول
ای خدا، در تصوف درویشان در هنگام خداحافظی می گویند، نوعی کبوتر که بانگ یاهو برمی آورد
یاهو زدن: بانگ کردن کبوتر یاهو،برای مثال کبوتر چو یاهو زد از روی ذوق / شد از روی او بوستان گرم شوق (ملاطغرا - لغتنامه - یاهو)
یاهو زدن: بانگ کردن کبوتر یاهو،
پیاله ای که از شاخ کرگدن سازند، (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 444 الف)، دگرگون شدۀ بالغ است، رجوع به یالغ و نیز رجوع به بالغ شود
بندر را گویند و آن جایی است بر کناردریا برای فرود آمدن کالاها و متاع و اجناس ممالک بیگانه آباد کنند، (فرهنگ ترکتازان هند از آنندراج)
دایی کاکویه خالو پارسی نیز هست و برابر است با سورنای دائی خال برادر مادر. خواهر مادر، جمع خالات
جانوری است آبزی از رده کرم های حلقوی که در دو سر بدن دارای بادکش هایی است که به وسیله آن ها خود را به حیوانات می چسباند و خون آنان را می مکد
اسب باری، اسب بارکش، نادان، نفهم
یابو برداشتن کسی: کنایه از مالی یا امتیازی به دست آوردن و خود را بزرگ پنداشتن
یابو برداشتن کسی: کنایه از مالی یا امتیازی به دست آوردن و خود را بزرگ پنداشتن
فلان، شخصی که نزد گوینده و شنونده هر دو شناخته است و به جهتی خواه اختصار کلام و خواه تمایل به آن که دیگران شخص مورد نظر را نشناسند گفته می شود، تعبیر استخفاف آمیز از کسی