- یاسق
- سیاست، فسق (سنگلاخ) : برنددست بدست اهل عشرتم همه روز چوقحبه ای که بزورش برندشب به یساق. (ملافوقی)، ترتیب وساختگی
معنی یاسق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بلند و دراز
خازق: آماجین
سربرافراخته، ویژگی درخت بلند
قاعده و قانون، نظام، سیاست، سزا، قصاص
رسم و آیین، قاعده و قانون، حکم و امر پادشاه، مجازات
مردی که با زن شوهردار رابطۀ جنسی دارد، کسی که مرتکب فسق شود، فاجر، گناهکار
یاسا، رسم و آیین، قاعده و قانون، حکم و امر پادشاه، مجازات
تیره و تاریک، شب بسیار تاریک، شب تاریک، مار سیاه، قمر، ماه
شب تاریک و ظلمانی
بلاده دژوند تبهکار ناراستکار، یارو مردی که در پیوند با زن شوهر دار است تبهکار گنهکار ناراست کردار، مردی که با زن شوهر دار دوستی و هم صحبتی کند، جمع فساق فسقه فاسقین
سامان دهنده
رسم و قاعده، حکم و قانون و سیاست
پارسی تازی گشته یاسم از گیاهان یاسمن
آسان، چپی سوی چپ، گوشت فروش شتر کش -1 طرف چپ، قمار باز، قسمت کننده جزور قمار
تیر پیکان دار
سیاست، فسق (سنگلاخ) : برنددست بدست اهل عشرتم همه روز چوقحبه ای که بزورش برندشب به یساق. (ملافوقی)، ترتیب وساختگی
ترکی: آسا دات (قانون) ظیین، سزا، کیفر دادن قاعده، قانون، سیاست، سزا قصاص. یابه یا سار سانیدن، کیفر دادن مجازات کردن کشتن
ترکی روشن سپید پارسی تازی گشته یاره دستیانه دست برنجن
قاعده و قانون
فرمان و حکم پادشاهی، قانون و مجازات مغولی، یاسه
ای حق، ای خدا، کلمه ای که پهلوانان و درویشان هنگام خداحافظی بر زبان می آورند
تیر، تیر پیکان دار
یاس، درختچه ای زینتی با گل های زرد، سفید یا بنفش، سمن، سجلاط، یاسمین، یاسمن
یاسا، ترتیب، نظم، تعبیه